رضا مرادی غیاث آبادی
در سال 1258 خورشیدی (1875 م.) به دنبال کاوشهای گروهی انگلیسی در شهر باستانی بابل در میاندورود (بین النهرین)، استوانهای از گل پخته به دست باستان شناسی کلدانی به نام «هرمز رسام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود.
بررسیهای نخستین نشان میداد که گرداگرد این استوانهی گلین را نوشتههایی به خط و زبان بابلی نو در بر گرفته است که گمان میرفت نوشتهای از فرمانروایان آشور و بابل باشد، اما بررسیهای بیشتری که پس از گرته برداری و آوانویسی و ترجمهی آن انجام شد، نشان داد که این نوشته در سال 538 پیش از میلاد به هنگام آزادسازی شهر بابل و به فرمان کورش بزرگ هخامنشی(530-550 پیش از میلاد) نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز 2544 سال میگذرد.
ترجمه و انتشار فرمان کورش بزرگ (کورش دوم) پرده از نادانستههای بسیاری برداشت و به زودی به عنوان «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او به نام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند، حقوقی که انسان امروزه پس از دو هزار و پانصد سال در اندیشهی ایجاد و فراهم سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر میپروراند.
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته میشود که فرمان کورش را با دستورها و نوشتههای دیگر فرمانروایان همزمان خود و حتا حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیر پال، شاه آشور (884 پیش از میلاد) در کتیبهی خود نوشته است:
«... به فرمان آشور و ایشار، خدایان بزرگ و حامیان من... ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم... حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم... بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم ...».
در کتیبه سناخریب، شاه آشور (689 پیش از میلاد) چنین نوشته شده است:
«... وقتی که شهر بابل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههایشان را چنان ویران کردم که به صورت تلی از خاک درآمد. همهی شهر را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود آن به آسمان میرفت، نهر فرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتا ویرانهها را نیز با خود ببرد ...».
در کتیبه آشور بانیپال (645 پیش از میلاد)، مشهورترین پادشاه آشور، پس از تصرف شهر شوش، پایتخت ایلام (تمدن ایلامی، جنوب ایران را فراگرفته بود) آمده است:
«... من شوش، شهر بزرگ مقدس... را به خواست آشور و ایشار فتح کردم... من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم... معابد ایلام را با خاک، یکسان کردم و خدایان و الاهههایش را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشههای مقدسش شدند که هیچ بیگانهای از کنارش نگذشته بود، آن را دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سرزمین شوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم... ندای انسانی و... فریادهای شادی... به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به توبره کشیدم و به ماران و عقربها اجازه دادم آنحا را اشغال کنند ...».
و در کتیبه نبوکد نصر، شاه بابل (556 پیش از میلاد) آمده است:
«... فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانهها را چنان ویران کردم که دیگر بانک زندهای از آنجا برنخیزد ...».
این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد، امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستمها و خشونتهایی رو به رو هستند، هنوز جنایتهای جنگهای جهانی یکم و دوم فراموش نشدهاند، کورههای آدم سوزی هیتلر، اردوگاههای مرگ استالین، جنایتهای آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتغال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفتهاند. آزاداندیشان هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق، صدام ]با پشتیبانی همین مدعیان غربی حقوق بشر[ بمبهای شیمیایی بر سر مردم بی دفاع هلبچه فرو ریخت و همهی آنها را از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت انگیز نابود کرد و در افغانستان دهها هزار تن از مردم غیر نظامی و بی دفاع شهرها قربانی مطامع گروههایی چون طالبان شدند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماریهای همه گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج میبردند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزههای نژادی، مردان و زنان و حتا کودکان را بی دریغ و دسته جمعی به کام مرگ فرستادند و... کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاحهای مرگبار کشتار جمعی و بمب های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیما بر کاشانه مردم رها نمیکنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار خودکامگانی همچون صدام میگذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزند و آنگاه باز هم به بهایی گزاف به درمان زخمهای آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما با وجود رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل با مردم شهر چنین رفتار کرد:
«... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همهی مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند... مردوک]و دقت کنید که کوروش با وسعت دیدی بی همتا به مردوک، خدای بابلیان اشاره دارد و چون «خداوند جان و خرد» را فراتر از هر چیزی می بیند، متعصبانه تنها بر نام وی تکیه نمی کند تا مبادا دون شأن خود ببیند نام دیگر خدایان را بر زبان بیاورد. این گونه است که او به باورهای بابلیان احترام می گذارد. در ترجمه هایی که در این بخش نام اهورامزدا آمده به اصل متن وفادار نبوده اند[، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد... نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم، برده داری را برانداختم، به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد... ]«خدای بزرگ» می تواند اشاره به اهورامزدا باشد بدون این که نیازی به آوردن نام او بوده باشد[ فرمان دادم... تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند، همهی خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگردانند. اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم ...».
کورش پس از ورود به شهر بابل - در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی - فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند، هزارن آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان غنیمت گرفته بود، به آنان بازگردادند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود برپای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود میدانستهاند.
در این باره در بابهای گوناگون اسفار عزرا و اشعیا در کتاب تورات آمده است:
«خداوند روح کورش، پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش، پادشاه فارس چنین میفرماید که یهوه، خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانهای برای او در اورشلیم که در یهود است بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهود است برود و خانه یهوه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید؟... پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند. و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نبوکد نصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رییس یهودیان سپرد».
در اینجا مایلم به این نکته تأکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر» میدانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است، بلکه این فرمان فرآیند فرهنگ ایرانی بوده است; فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است، و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، درآغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و به کار بسته است.
سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن ترین روزگاران، تابشگاه اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال، مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. ]باشد که ما نیز _ چونان گذشته ها _ در کنار جهانیان باشیم[
منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج میبرد.
برگرفته از: شماره سیزدهم فرهنگ نامه عکس ایران
کوروش دوم ( کوروش کبیر )
کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد) شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست. کوروش نخستین شاه ایران و بنیانگذار دورهٔ شاهنشاهی ایرانیان میباشد.
واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده . کوروش سرسلسله هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب دارا میباشد.
توضیح: روز جهانی بزرگداشت کوروش بزرگ 29 اکتبر است