جشن سده

  • جشن سده

واژه سده: بیشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد می دانند. ابوریحان بیرونی می نویسد: “سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد بدست می آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث، پدر نخستین، درست صدتن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند” و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید .”

نظر دیگر اینکه سده معروف، صدمین روز زمستان از تقویم کهن است، زمستان در تقویم کهن 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است و برخی گفته اند که این تسمیه به مناسبت صد روز پیش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.

 

زنده یاد استاد مهرداد بهار معتقد است که واژه سده از فارسی کهن به معنی پیدایش و آشکار شدن آمده و آن را برگزاری مراسمی به مناسبت چهلمین روز تولد خورشید (یلدا) دانسته و می نویسد: … جشن سده سپری شدن چهل روز از زمستان و دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشنی دیگر که در دهم دی ماه برگزار می شده و کمابیش مانند جشن سده بوده هم باید توجه کنیم که در آن نیز آتش ها می افروختند. اگر نخستین روز زمستان را پس از شب یلدا – تولد دیگری برای خورشید بدانیم، می توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمین و چهلمین روز تولد، آیین کهن و زنده ایرانی دانست. (در همه استان های کشور و سرزمین های ایرانی نشین، دهم و چهلم کودک را جشن می گیرند) و این واژه “sada” (اسم مونث) که به معنی پیدایی و آشکار شدن است ، در ایران باستان sadok  و در فارسی میانه sadag بوده و واژه عربی سذق و نوسذق (معرب نوسده) از آن آمده است.

 

پیشینه اسطوره ای پیدایش آیین و جشن سده:

از اسطوره های جشن سده تنها یکی به پیدایش آتش اشاره دارد. فردوسی می گوید: هوشنگ پادشاه پیشدادی، که شیوه کشت و کار، کندن کاریز، کاشتن درخت … را به او نسبت می دهند، روزی در دامنه کوه ماری دید و سنگ برگرفت و به سوی مار انداخت و مار فرار کرد. اما از برخورد سنگها جرقه ای زد و آتش پدیدار شد. هم در کتاب “التفهیم” و هم “آثارالباقیه” ابوریحان، از پدید آمدن آتش سخنی نیست بلکه آنرا افروختن آتش بر بامها می داند که به دستور فریدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است که : “آفریدون … همان روز که ضحاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک رسته بودند، پسندیدند و از جهت فال نیک، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز، آیین آن پادشاهان نیک عهد را در ایران و دور آن به جای می آورند.”

 

برگزاری جشن سده:

الف) تا دوره ساسانی: فردوسی آنرا به هوشنگ نسبت می دهد و ابوریحان بیرونی و نوروزنامه آنرا از فریدون می دانند و همچنین رسمی شدن جشن سده به زمان اردشیر بابکان منسوب گردیده است، اما در هیچکدام به شیوه برگزاری آن اشاره ای نشده است.

ب) بعد از ساسانیان: مورخان و نویسندگانی چون بیرونی، بیهقی، گردیزی، مسکویه و از شیوه برگزاری جشن سده در دوران غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آل زیار و … تا دوره مغول بسیار نوشته اند. از آیین های عامه مردم سندی نداریم اما در حضور شاهان، رسم شعرخوانی بود و نیز پرندگان و جانورانی به آتش انداخته می شدند و گیاه خوشبو تبخیر می کردند تا مضرات آن را برطرف کنند.

ج) در عصر حاضر: در مازندران، کردستان، لرستان، و سیستان و بلوچستان؛ روستاییان و کشاورزان و چوپانان و چادرنشینان نزدیک غروب یکی از روزهای زمستان (آغاز نیمه یا پایان زمستان) روی پشت بام، دامنه کوه، نزدیک زیارتگاه، کنار چراگاه و یا کشتزار آتشی افروخته و بنا بر سنتی کهن پیرامون آن گرد می آیند بدون آنکه نام جشن سده بر آن نهند.  

ولی در کرمان جشن سده یا سده سوزی در بین تمامی اقشار مردم کرمان، مسلمان، زرتشتی، کلیمی … رواج دارد که همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار می شود. در بین چادرنشینان بافت و سیرجان سده سوزی چوپانی برگزار می شود که شب دهم بهمن آتش بزرگی بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده که نشان چهل روز “چله بزرگ” است در میدان ده برمی افروزند و می خوانند: سده سده دهقانی/ چهل کنده سوزانی/ هنوز گویی زمستانی.

چنانکه از کتاب ها و اسناد تاریخی برمی آید جشن سده جنبه دینی نداشته و تمام داستان های مربوط به آن غیردینی است و بیشتر جشنی کهن و ملی به شمار می آید و وارث حقیقی جشن سده نه فقط زرتشتیان، بلکه همه ایرانیان اند، میراثی که به بسیاری از کشورهای همسایه نیز راه یافت.

سده همان سدمین است-

  • جشن یلدا

دکتر «فریدون جنیدی» :جشن شب یلدا، جشن بزرگداشت علم است
میراث خبر، گروه فرهنگ، هستی پودفروش _ جشن شب چله، جشن بزرگداشت علم در دوران باستان است. نیاکان ما، در 7000 سال پیش، به گاه‌شماری خورشیدی دست پیدا کردند و با تفکر و تامل دریافتند که اولین شب زمستان بلندترین شب سال است.
دکتر «فریدون جنیدی»، بنیانگذار بنیاد فرهنگی نیشابور و متخصص اسطوره‌شناسی و تاریخ باستان، روز سه‌شنبه در سخنرانی همایش شب چله به شناخت علوم گاه‌شماری و جغرافیایی در دوران باستان پرداخت و گفت: «هزاران سال است که جشن شب چله در خانه ایرانیان برگزار می‌شود. این جشن حتی در زمان حمله مغول و ترکان بی‌تمدن هم برگزار می‌شد.
استمرار و ادامه برگزاری این جشن و جشن‌های امثال آن نشانه پیوند ناگسستنی ایرانیان امروز با فرهنگ نیاکان‌شان است. اما آنچه باعث تعجب انسان متمدن و پیشرفته امروزی است، چگونگی دستیابی ایرانیان باستان به گاه‌شماری است که این چنین دقیق طلوع و غروب خورشید را بررسی کرده است.
نیاکان ما هزاران سال پیش دریافتند که گاه‌شماری بر پایه ماه نمی‌تواند گاه‌شماری درستی باشد. پس به تحقیق درباره حرکت خورشید پرداختند و گاه‌شماری خود را بر پایه آن گذاشتند. آنها حرکت خورشید را در برج‌های آسمان اندازه‌گیری کردند و برای هر برجی نام خاصی گذاشتند. آنها دریافتند هنگامی که برآمدن خورشید با برآمدن برج بره در یک زمان باشد، اول بهار است و روز و شب با هم برابر است. آنها مانند ما می‌توانستند در شب 6 برج را ببینند. از سر شب یکی‌یکی برج‌ها از جلوی چشم‌ها عبور می‌کنند. برج بره سپس برج گاو و ... آنها می‌دانستند 6 برج دیگر که دیده نمی‌شوند در آن سوی زمین هستند و مردمانی در آنسوی زمین 6 برج دیگر را نظاره می‌کنند. آنها دریافتند که اول پاییز و بهار روز و شب برابر و در اول تابستان روز بلندتر از شب است. آنها گاه‌شماری خود را بر اساس چهل روز، چهل روز تقسیم کردند. در فرهنگ ایرانیان و نیاکان ما عدد چهل مانند عدد شش و دوازده قداست خاصی دارد. واژه‌های «چله نشستن»، «چل چلی» و در طبرستان واژه‌های «پیرا چله،‌ گرما چله» نشانه اهمیت این عدد در میان فرهنگ ایرانی است. آنها در اصل ماه را به چهل روز تقسیم کردند و نه ماه داشتند. اما پس از مدتی این روزها به سی روز تغییر پیدا کرد و ماه سی روزه شد.
در شاهنامه آمده است:
نباشد بهار و زمستان پدید نیارند هنگام رامش نوید
این بیت اشاره به گاه‌شماری سرزمین‌های دیگر دارد. گاه‌شماری سرزمین‌های دیگر برای بهار و فصل‌های دیگر سرآغازی نداشتند و این نشان می‌دهد که گاه‌شماری ایرانیان همواره کامل‌ترین گاه‌شماری بوده است. گاه‌شماری ایرانیان تا زمان دانشمند بزرگ خیام ادامه داشت. با ورود اسلام گاه‌شماری قمری اعراب نیز یکی از گاه‌شماری‌های مورد استفاده سرزمین ایران شد. وزراء ایرانی خلافت عباسی هر پیشنهادی را که برای اصلاح تقویم نیاکان‌شان مطرح می‌کردند از طرف پادشاهان عباسی رد می‌شد. آنها می‌گفتند اگر تقویم شما اصلاح شود باز به آیین و فرهنگ پیشین خود بازمی‌گردید. اما در زمان خیام شرایط تغییر کرد. او در سن 28 سالگی هنگامی که وارد دربار شاه خوارزم می‌شد، شاه از جای خود بلند می‌شد و او را کنار خود می‌نشاند. احترامی که پادشاهان به خیام می‌گذاشتند باعث شد دست او در اصلاح گاه‌شماری ایرانیان باز شود. با اصلاح گاه‌شماری بار دیگر فرهنگ و آیین ایرانی زنده شد. سامانیان که دوستار فرهنگ ایرانی بودند، دانشمندان و وزرای ایرانی را بدون ممانعت نگهبان می‌پذیرفتند. این نشانه فرهنگ غنی ایرانی است. ما شب چله را جشن می‌گیریم تا یاد بزرگانی همچون خیام و نیاکان دورتر از خیام را گرامی بداریم.»

 

میر جلال الدین کزازی: کریسمس همان شب چله است

میراث خبر، گروه فرهنگ، هستی پودفروش _ همایش «کاوشی در شب چله» روز سه شنبه در دانشکده داروسازی دانشگاه تهران برگزار شد. در این همایش دکتر «میرجلال الدین کزازی» استاد زبان و ادبیات فارسی، به نقش ایزدمهر در مراسم شب چله و تقلید مسیحیان از این آیین در شب کریسمس اشاره کرد. از دکتر کزازی تاکنون بیش از 38 کتاب و 80 مقاله به چاپ رسیده است.
متن زیر برگرفته از سخنرانی دکتر کزازی در این همایش است:
«شب یلدا، درازترین شب سال و یکی از بزرگترین جشن های ایرانیان است. ایرانیان همواره شیفته شادی و جشن بوده اند و این جشن ها را با روشنایی و نور می آراستند. آنها خورشید را نماد نیکی می دانستند و در جشن هایشان آن را ستایش می کردند. در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می کشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و آن را ستایش کنند. خوردن خوراکی ها و مراسم دیگر در این شب بهانه ای است برای بیدار ماندن یکی از دلایل گرفتن جشن دراین شب زاده شدن ایزدمهر است.
مهر به معنای خورشید و یکی از بغان ایرانی و هندی است و تاریخ پرستش به سال ها پیش از زرتشت می رسد. پس از ظهور زرتشت، این پیامبر ایرانی خدای بزرگ را اهوارمزدا معرفی کرد. ایزدان و بغان را به دو دسته اهورایی و دیوانی تقسیم کرد. در باور زرشتی، بغان تیره اهورایی ستوده و تیره دیوانی نکوهیده شود. یکی از ایزدان اهواریی مهر ایرانی و هنی بود. مهر ایزدی نیک است و قسمتی از اوستا به نام او، نام گذاری شده است. در مهریشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می نگرد تا دروغی نگوید.»
ایزد مهر در یکی از شهرهای خاوری ایران از دوشیزه ای به نام ناهید زاده شد. پس از مدت اندکی کشور به کیش مهرپرستی گروید. مهرپرستی از مرزهای ایران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرویدند و دین رسمی رم شد. «یولیانوس» یا «ژولیان» یکی از پادشاهان رومی گروه گروه مردم ترسا را به دین مهر می کشاند و دعوت می کرد. هنوز هم نیایش های این شاه رومی با مهر برجاست. «ای پدر در آسمان نیایش مرا بشنو» «یولیانوس» در این نیایش خدا را پدر می نامد. این اسمی بود که ترسایان به تقلید از مهرپرستان بر خدای خود گذاشتند. رومیان سال های بسیار تولد مهر و شب چله را جشن می گرفتند و آن را آغاز سال می دانستند. حتی پس از گسترش دین مسیحیت، باز کشیشان نتوانستند از گرفتن این جشن ها جلوگیری کنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ این شب را زادروز تولد عیسی معرفی کنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عیسی جشن بگیرند نه تولد ایزدمهر،‌ هنگامی که به آیین و مراسم مسیحیان در کریسمس نگاه می کنیم بسیاری از نشانه های ایرانی این مراسم را در می یابیم. ایرانیان قدیم در شب چله درخت سروی را با دو رشته نوار نقره ای و طلایی می آراستند. بعدها مسیحیان درخت کاج را به تقلید از مهرپرستان و ایرانیان تزیین کردند. مهر از دوشیزه با کره ای به نام آناهیتا در درون غاری زاده شد که بعدها مسیحیان عیسی را جایگزین مهر و مریم را جایگزین آناهیتا قرار دادند. یکی دیگر از وام گیری های مسیحیان از مهرپرستان، روز مقدس مسیحی یعنی یکشنبه است.

Sunday به معنی روز خورشید یا مهر است که روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان درباره آیین مهرپرستی گفته است:‌ «اگر عیسویت به هنگام گسترش خود بر اثر بیماری مرگ ماری باز می ایستاد، سراسر جهان به آیین مهر می گروید.»

جشن یلدا (www.irhc.blogsky.com)

 


  • جشن چهارشنبه سوری 

جشن چهارشنبه سوری (www.irhc.blogsky.com)

جشن چهارشنبه سوری از کجای تاریخ آغاز شد؟

اکثریت ایرانیان و جهانیان دوستدار تاریخ و فرهنگ والای ایران زمین٬ ‌شاهنامه فردوسی را خوانده اند و این نکته را تایید میکنند که این فرهنگ غنی٬ از افسانه های حماسی ایرانی که در شاهنامه فردوسی به نظم آمده٬ تاثیرات بسیار پذیرفته است و چرا میفرماید:

 

بسی رنج بردم در این سال سی                    عجم زنده کردم بدین پارسی

 

ریشه جشن چهارشنبه سوری را هم میبایست در لابلای صفحات این کتاب ارزشمند جست٬ آیینی که  بعضی با تنگ نظری و خرافات دینی خود آن را مورد بی مهری قرار دادند یا حتا با افکار ناقص خود آن را آتش پرستی قلمداد کردن  وتیشه  به ریشه هویت ملی و اصالت نسل جوان زدند و یکبار هم زحمت جستجوی حقیقت را  به خود ندادند٬ ولی بکوشیم تا یان فرهنگ و این کتاب را همچون گوهری ارزشمند در صدف افکار خویش بپرورانیم و حافظ این میراث بزرگ بشری باشیم تا دستخوش فراموشی نگردد و برای آیندگان باقی بماند.

 

در شاهنامه فردوسی٬ قصه (حدودا به هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد) از آنجا آغاز میشود که :

 

کیکاووس شاه که پادشاه عادلی بود و در زمان او آریاییان (ایرانیان) در قدرت و عزت زندگی میکردند پسری داشت به نام سیاوش...

در آن زمان رسم چنین بود که پسران وقتی به سن پانزده سالگی میرسیدند میبایت تحت آموزش استادان فن تیراندازی٬ ‌اسب سواری و فنون جنگاوری قرار میگرفتند و جه بسا این آموزشها با سفرهای متعدد همراه بود. سیاوش نیز که حالا به سن ۲۱ سالگی رسیده است با کسب مهارتهای لازم و اندامی ستبر و رشید از سفر طولانی باز میگردد و بوسه بر دستان پدر میزند ولی سودابه جوان که همسر جدید و سوگلی کیکاووس بود یک دل نه صد دل٬ به او میبازد ولی در شکار دل سیاوش ناکام میماند و سیاوش در هر بار تمنای نابجای وصال از سوی سودایه٬‌ به او میگوید که او را همچون مادر خود میداند و عشق را با خیانت به پدر آلوده به ننگ نخواهد کرد.

 

سودابه کینه سیاوش را  به دل میگیرد و در پی انتقام از او٬ تهمت ناروای خیال تجاوز را  به سیاوش نسبت میدهد و کیکاووس که از شنیدن این موضوع دیوانه وار نعره میکشید فرمان اعدام سیاوش را  در واپسین سه شنبه سال صادر میکند ولی سیاوش پاک٬ برای اثبات پاکدامنی خود از پدر میخواهد تا از آتش بگذرد تا اگر به سلامت از آتش گران بیرون آمد کیکاووس بداند که او مهر پدر را با هیچ عشق ناپاکی طاق نمیزند.

 

در میان گریه عزیزان و دوستان٬ غم غروب صد چندان میشود... آتشی بزرگ فراهم میاید و سیاوش با جامه سفید در سیاهی شب٬ به آرامی درون دود و آتش میرود ولی آتش با محبت و گرمی مایه گرفته از محبت خداوند٬ سیاوش پاکر ار یه سلامت تا آنسوی دیگر بدرقه میکند و غریو شادی از مردم بلند میشود و کیکاووس بیقرار٬‌که حالا آرزوی دیگری جز وصال دوباره سیاوش نداشت او را  با چشمان اشک آلود در آغوش میگیرد و از او تمنای بخشش میکند.

 

سودابه که شرمنده از دروغ و خطای خود شده بود به گناه خود اعتراف میکند ولی به خواست سیاوش گناه او بخشوده میشود ولی سیاوش که میدانست از کینه سودابه و عشق سوزان او در امان نخواهد بود در پی فرصتی است که دوباره به سفر برود ولی هر بار پدر مانع میشود............

 

دیری نمیگذرد که افراسیاب رویین تن که دشمن دیرینه ایرانیان بود با  سپاهی بزرگ به جنگ ایرانیان میاید ولی کسی از افسران سپاه جسارت رفتن  به صحنه نبرد را  ندارد. در این هنگام سیاوش از پدر رخصت عزیمت به نبرد و رویارویی با خصم میکند پدر درمانده است و رستم دستان و سربازانش را که اکنون در جبهه ای دیگر مشغول جنگ با دشمنان ایران زمین هستند در بر ندارد٬ به ناچار مهر پدری را  با نثار بوسه های آخرین به سیاوش جوانش هدیه میکند و سیاوش فدایی با سربازان اندک راهی نبردی نابرابر میشوند.

 

سیاوش و سربازان به سپاه دشمن میزنند و قراولان افراسیاب را  نابود میکند و خبر با پیک پیروزی به کیکاووس میرسد ولی پس از چند روز افراسیاب٬ جنگاوری ورزیده با  سپاه سیاهش میرسد و دستش را به خون سیاوش ناکام آلوده میکند و این خبر بسرعت در تمام ایران زمین میپیچد تا به گوش رستم میرسد و رستم که به خروش میاید فرماندهی سپاهش را  به برادرش میسپارد و با دسته کوچکی از سپاهش بسرعت روانه جنگ با افراسیاب میگردد و  برادر رستم و بقیه سپاه ایران نیز که از این خبر سخت آشفته بودند در یورش سختی جنگ را  با شکست دشمن٬ ‌یکسره میکنند و برای کمک به رستم در پی او روانه میشوند.

 

رستم به اردوگاه افراسیاب میرسد و پس از نبرد سخت و تن به تن تیر زهرآلوده دو سری که سیمرغ به او داده از چله کمان رها کرده و به چشمان افراسیاب (تنها جایی که افراسیاب رویین تن نبود) مینشاند و خیال اهریمنی اش را همراه او به درک میسپارد و بدینسان سپاه افراسیاب٬ بدون فرمانده کاملا تارومار میگردد و خون سیاوش پایمال نمیگردد.

 

 

 

**********

 

 

آیین مهر و فرهنگ غنی و قهرمان پرور ایرانی٬ بجای سوگواری در غم مرگ سیاوش(این افسانه واقعی یا واقعیت حماسی) شادی عبور سیاوش را  از آتش را برمیگزیند تا در هر سال به پاس پاکدامنی سیاوش و سیاوشان ایران زمین و محبت بی دریغ خداوند به سیاوشان پاکدامن٬‌جشنی بر پا کنند و مرد و زن٬  یاد او را در دل زنده کنند و با پریدن از روی آتش خود را لایق سیاوش بودن بدانند.

 

 

با آرزوی مهر سیاوش در دل هر آریایی

جشن آذرگان

  • جشن آذرگان

نهم آذر به تقویم زرتشتی برابر با ۳آذر به تقویم کنونی که آذر روز نام دارد و به عنصر مقدس آتش تعلق دارد جشن آذرگان می باشد که به آن آذرجشن نیز می گویند.یکی از نیایشها در خرده اوستا آتش نیایش نام دارد .ایرانیان قدیم در این روز به آتشکده ها می رفتند و آتش نیایش می خواندند و  نیز در این جشن آتش افروزی کرده و به شادی و پایکوبی می پرداختند.

ابوریحان در صفحه ۲۵۶ ترجمه آثارالباقیه می نویسد:((روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که بهمه آتشها موکل است نامیده شده زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند ودر کارهای جهان مشورت نمایند .))

  •  جشن دی گان

واژه دی در در ایران باستان به معنای دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است و دادار در فارسی از همین ریشه است روز هشتم و پانزدهم و بیست وسوم هر ماه (۲دی و۹ دی و ۱۷دی به تقویم امروزی ) به نام دی است و برای تشخیص این سه روز از یکدیگر هر یک از اینها را با نام بعد از خودش می خوانده و دی بآذز دی بمهر و دی بدین می گویند یعنی این سه روز را برای باز شناختن به روز بعد خودش نسبت می دهند ضمن آِنکه می دانیم روز اول هر ماه هرمزد یا اورمزد می باشد که نام آفریننده جهان است پس به این ترتیب روز اول (۲۵ آذر به تقویم امروزی)و هشتم و پانزدهم و بیست وسوم دیماه به نام خداوند است و چون نام ماه و روز یکی می شود هر چهار روز جشن است و خود ماه هم که به معنای خداوند است این جشنها را جشن اورمزد و سه دی گویند یعنی اولی در اورمزد روز و سه دیگر در سه روزی است که هر سه دی نام دارد. در ترجمه آثار الباقیه راجع به دی ماه مطالبی نوشته شده که خلاصه آنها به این شرح است ((دی ماه نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هر دو بنام خداوند است که هرمزد نامیده شده یعنی پادشاه حکیم و صاحب رای و آفریدگار . در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت پایین می آمد و جامه سفید می پوشید و در بیابان بر فرشهای سفید می نشست و دربانها و محافظان را که هیبت پادشاه به آنهاست کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند خواه دارا یا نادار بدون هیچگونه حاجب و مانع به نزد شاه می رفت و با او گفتگو می کرد و در این روز پادشاه با برزگران مجالست می نمود و در یک سفره با آنها غذا می خورد و می گفت من امروز مانند یکی از شماها هستم و با شما برادرم زیرا دوام و پایداری دنیا به کارهای است که با دست شما انجام می شود و امنیت مملکت نیز با شاه است نه شاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از شاه و چون حقیقت امر چنین باشد پس من که پادشاه هستم با شما برزگران برادر می باشم و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود))  کدام یک از ملتهای دنیا دارای چنین فرهنگ پرمهرو غنی هستند؟؟؟صد افسوس که از این آیین ها و گذشته کهنمان چیزی جز حسرتش  برایمان باقی نمانده.خلاصه آنکه روز اول و هشتم و پانزدهم و بیست و سوم دیماه که هر چها روز بنام خداوند است و با معنی مفهوم واژه دی یعنی آفریننده جهان موافق می باشد در ایران باستان جشن بوده که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن دیگر را جشن دیگان می نامیدند . امروزه هم در ایران اول دیماه را بنام شب اول چله زمستان عملا مورد توجه قرار می دهند و مخصوصا در اینشب هندوانه یا میوه های دیگر می خورند . مسیحیان نیز این شب را که در زبان عبری یلدا نام دارد شب میلاد مسیح می دانند و جشن می گیرند .یلدا در اصطلاح نجوم آخرین شب پاییز و نخستین شب زمستان است که درازترین شبها می باشد .هرچند که با تفاوتهایی که بین تقویم کهن و امروز ایران وجود دارد نمی توان گفت دقیقا شب یلدا چه تاریخی است اما اگر یکی از موسساتی که در زمینه نجوم فعالیت می کند بلندترین شب سال را دقیقا مشخص کند این مشکل هم در نوع خودش برطرف می شود اگر عمری باقی باشد درباره شب یلدا مطلب جداگانه به تاریخ امروزی خواهم نوشت. لازم به ذکر است که تعطیلات آخر هفته که امروز در بین ملل دنیا مرسوم است (شنبه یکشنبه یا جمعه) در فرهنگ کهن ایرانی بوده و ایرانیان قدیم بطور کلی در هر ماه این چهار روز را که بنام خداوند است بجای چهار آدینه فعلی تعطیل می کردند .چه زیبا بود اگر می توانستیم این سنت قدیم ایران زمین را دوباره زنده نماییم تا آثار نیاکانمان و یادگارهای ارزشمند آنان بکلی فراموش نگردد.جشن خرم روز بر تمام ایرانیان فرخنده باد .پاینده ایران 

 

  • جشن بهمنگان

 

روز دوم بهمن که بهمن روز نام دارد و متعلق به امشاسپند بهمن است جشن بهمنگان نام دارد در این روز در دیگی به نام بهمنجه آشی به نام دانگو از گندم و ماش و عدس و نخود و باقلا و انواع گوشت می پزند و مهمانی می دهند این آش را هفت دانه نیز می گویند دکتر رجبی معتقد است که یکی از ویژگیهای جشن بهمنگان تعاونی بودن آن است و به نظر می رسد هر یک از همسایگان برای پختن آش دانگ خود را به خانه ای که آش در آن پخته می شد می داده است و به این معنی نام آش را دانگو بکار می بردند و به این ترتیب در آشی که فراهم می آمده است همه همسایگان سهیم بودن .انوری درباره جشن بهمنگان گوید:

بعد ما کزسر عشرت همه روز افکندی      سخن  رفتن و نا رفتن ما  در افواه

اندر  آمد  ز در  حجره من  صبحدمی         روز بهمن جه یعنی دوم بهمن ماه

ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم می نویسد بهمنجه بهمن روز است از بهمن ماه در این روز بهمن سفید(نام گیاهی است)با شیر خالص و پاک می خوردند و می گویند حافظه می آورد و فراموشی را ببرد اما در خراسان هنگام این جشن مهمانی می کنند بر دیگی که اندراو از هر دانه خوردنی و گوشت حیوان حلال گوشت و تره و سبزیها وجود دارد.شاعر معروف علی بن طوسی قرن پنجم در کتاب بلغت فرس در باره بهمنجه می نویسد :بهمنجه رسم عجم است چون دو روز از ماه بهمن می گذشت بهمنجه می کردند و این عیدی بود که در آن روز طعام می پختند و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر کاسه ها میافشاندند.فرخی گفته است:

فرخش باد  و خداوند  فرخنده  کناد          عید فرخنده و بهمنجه و بهمن ماه

چنانچه از عبارت ابوریحان و اسدی طوسی بر می آید بهمن نیز اسم گیاهی است که مخصوصا در جشن بهمنجه خورده میشد در پزشکی هم این گیاه معروف است و آن بیخی است سفید رنگ یا سرخ مثل زردک(به نظر منظور هویج است)

اما در کتاب های مقدس زرتشتیان و در ترجمه خرده اوستا  می نویسد :در جشن بهمنگان بمناسبت اینکه امشاسپند بهمن در جهان مادی نگهبان چهار پایان سودمند است از گوشت خوردن پرهیز می کنند. مقایسه کنید با عید قربان در فرهنگ امروزه که برگرفته از فرهنگ اعراب است .اصولا ایرانیان بر خلاف دیگر ملل در جشنها و مراسم خود از قربانی کردن و خونریزی پرهیز می کردند و این رسوم مخصوص رومیان و سامی نژادان می باشد .در هر صورت عید قربان و جشن بهمنگان بر تمامی ایرانیان فرخنده باد و به امید روزی که تمام ایرانیان  هویت اصلی و پاک خود را باز شناسند. پاینده ایران 

  •  جشن اسفندگان

روز سپندارمزد پنجمین روز از اسفندماه ایران باستان / ۲۹ بهمن خورشیدی امروزی

سپندارمزد نگهبان زمین است و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد جشن اسفندگان برای گرامی داشت زنان نیکوکار برگزار میگردد . ایرانیان از دیر باز این روز را روز زن و روز مادر و در حالت کلی این روز را روز عشاق می نامیدند که امروزه متاسفانه بجز زرتشتیان ، دیگر هم میهنان روز مادر را برابر با تقویم تازی ( عربی ) و روز عشاق را برابر با تقویم میلادی ( ولنتاین ) جشن میگیرند .
بیایید از این سال با یک شاخه گل به مادر ، همسر و یا عشقمان از این روز پر شکوه و باستانی که یاد آور این است که ما ایرانیان همیشه در اکثر مسائل خود ریشه ای داشته ایم و نیازی به ریشه بیگانه نداریم ، پاسداری کنیم و در ترویج دوباره آن کوشا باشیم .

جشن اسفندگان

 

واژه سپندارمزد در اوستا سپنته آرمئیتی آمده است و به چم ( معنی ) فروتنی و بردباری که خاص مادران است به کار آمده.

آیین‌ها و جشن‌های دینی زرتشتیان

  • آیین سدره پوشی 

سدره‌پوشی یکی از آیینهای زرتشتیان است.

سَدره پیراهنی است گشاد، سپیدرنگ و بی‌یقه و با آستین‌های کوتاه و بلندا تا زانو و دارای دو کیسه بسیار کوچک، یکی در جلوی سینه و نزدیک قلب که گریبان خوانده می‌شود و دیگری در پشت که گُرده نامیده می‌شود. آستین‌های آن بدون آستر است که از پارچه سفید و در قدیم از جنس کتان تهیه می‌شده است. در جلو سدره از گریبان به پایین چاکی دارد که تا سینه می‌رسد و در انتهای آن کیسه کوچکی قراردارد که کرفه‌کیسه نام دارد. هر بخش از سدره کاربردی نمادین دارد. گُرده نشانه مسئولیت‌ها و وظیفه‌هایی است که هرکس به عهده دارد و باید بدرستی انجام دهد. گریبان که کیسه کرفه یا کیسه کار نیک هم خوانده می‌شود، یادآور است که همه کردارهای نیک روی هم انباشته شده و آدمی را به خوشبختی میرساند. نزدیک قلب بودن آن نشانه‌ای است که کارهای نیک باید قلبآ و خالصانه انجام شود. کرفه‌کیسه به باور زرتشتیان گنجینه زرتشتیان (اندیشه نیک، گفتارنیک، کردارنیک) است و پوشنده باید بکوشد که وجودش را با این سه صفت آراسته کند.

سپیدی آن نماد پاکی و بی غل و غش بودن است.

برابر با یک روش کهن و پذیرفته شده باستانی، همه جوانان دختر و پسر باید آیین سدره‌پوشی را انجام دهند تا زرتشتی شناخته شوند. امروزه در ایران کودکان زرتشتی میان سنین هفت و یازده سدره پوش می‌شوند. سدره‌پوشی به منزله زایش نوین است. از همین رو این آیین را «نوزاد» یا «نوزات»(در گویش دری گحراتی NAVJOT) نیز مینامند. آیین سدره‌پوشی باید در بامداد انجام شود ولی امروز در ایران، به دلایل عملی، پس از نیمروز برگذار می‌شود.

پس از پوشیدن سدره بر روی آن و بر گرد کمر کستی می‌بندند.

واژه سدره در اوستا (vohumanu vastra) است که به معنی جامه نیک‌اندیشی است. برخی این واژه را که در نسکهای پهلوی شپیک SHAPIK خوانده شده را برابر با پیراهن شب دانسته‌اند.در برخی از نسکهای دینی زرتشتیان این پوشش را پیراهن خوانده‌اند.

درباره خود واژه امروزی سدره گروهی آن را از ریشه vastra در زباان اوستایی می‌دانند که برابر رخت و جامه است.گروهی آن را برساخته از دو واژه پارسی سود و رَه دانسته‌اند و اینگونه آن را سودراه و سودمند و راه سود معنا کرده‌اند.برخی هم آن را گرفته شده از واژه‌های عربی صدره(نیم‌تنه) و ستره(پوشش) دانسته‌اند.

  • آیین ارجگذاری به روان جاودان 
  • نوروز
 
جشن نوروز (www.irhc.blogsky.com)

نوروز، از جشن‌های باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی ایران باستان یعنی در کشورهای ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و بخش‌های کردنشین کشورهای عراق و ترکیه و سوریه، در روز۱ فروردین (۲۱ مارس) هرسال برگزار می‌شود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در افریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد.

عده زیادی فرق میان نوروز و لحظهٔ تحویل سال نو را درست نمیدانند. تعریف درست نوروز نخستین روز سال در تقویم ایرانی است یعنی یکم فروردین ماه و یا روز اورمزد از ماه فروردین. لحظهٔ آغاز نوروز درست پس از نیمه شب است و این یک لحظهٔ «تقویمی» است. لحظهٔ تحویل سال یک واقعه یا لحظهٔ «طبیعی» است و زمان آن می‌تواند ساعت‌ها با لحظهٔ آغازین روز یکم فروردین فاصله داشته باشد. بنابراین، لحظهٔ تحویل سال در سراسر جهان یکیست، ولی لحظهٔ آغاز نوروز (یکم فروردین) نسبی است، نسبت به خط استاندارد زمان بین المللی که سابقا به خط «گرینویچ» مشهور بود و هنوز هم اکثر مردم آن را به همین نام میشناسند.

پیشینه نوروز

به باور زرتشت، ماه فروردین (نخستین ماه گاهشماری خورشیدی ایرانیان) به فره وشی (سرزندگی) اشاره دارد که دنیای مادی را در آخرین روزهای سال دچار دگرگونی می‌کند. بنابراین، زرتشتیان، ده-روز را برای اینکه روح نیاکان خود را شاد کنند، گرامی می‎دارند. ممکن است این سنت که، برخی پیش از نوروز به گورستانها می‏روند، ریشه در این باور داشته باشد. یک روایت در مورد خاستگاه نوروز این است که در این روز کیا خسرو، پسر پرویز بردینا، به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را به اوج شکوفایی خود رساند.

روایت دیگر این است که در این روز ویژه (یکم فروردین)، جمشید، پادشاه پیشدادی، بر روی تخت طلایی نشسته بود در حالی‏که مردم او را روی شانه‏های خود حمل می‏کردند. آنها پرتوهای خورشید را بر روی پادشاه دیدند و آن روز را جشن گرفتند.

در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (۲۱ مارس) آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏است. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشن‏ها یک ماه ادامه داشت. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامی‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏پذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.

جشن نوروز از آیین‌های باستانی و ملی ایرانیان می‌‌باشد. جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از دوره هخامنشیان بر ما پوشیده است. در اوستا نیز هیچ اشاره‌ای به این جشن نشده است. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست. اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.

با استناد بر نوشته‌های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استانهای گوناکون که پیشکش‌هایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند می‌‌پذیرفتند. گفته شده که داریوش کبیر، یکی از شاهان هخامنشی (۴۲۱ - ۴۸۶)، در آغاز هر سال از پرستشگاه یال مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن می‌‌کرد.

همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌‌گرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌‌شد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌‌شد. و سپس والامقام‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌‌شد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌‌کردند. شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته می‌‌شد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ می‌‌پاشیدند و تا روز۱۶ فروردین که به آن روز مهر می‌‌گفتند، آنها را برنمی داشتند.

روشن کردن آتش هنگام عصر یکی دیگر از رسومی بود که بین مردم در نوروز عمومیت داشت. ریشه مراسم روشن کردن آتش توسط ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نیز به همین عمل ایرانیان باستان بازمی گردد. ایرانیان باستان به آتش احترام می‌‌گذاشتند. آن زمان عقیده بر این بود که آتش موجب تصفیه هوا می‌شود.

در نخستین بامداد نوروز، مردم روی یکدیگر آب می‌‌پاشیدند. پس از گرویدن به اسلام نیز این رسم بجا مانده است با این تفاوت که به جای آب از گلاب استفاده می‌شود. از دیگر رسوم نوروز، حمام رفتن و هدیه کردن شکر به یکدیگر در روز ششم فروردین بود. و یکی از باشکوه‌ترین سنتها نیز سبز کردن دانه گیاه در یک ظرف است که به آن "سبزه" گویند.

  • گاهنبارها

کهن‌ترین نظام گاهشماری شناخته‌شده در ایران

در آثار کهن ایرانی از شش جشن سالیانه نام برده شده است که با نام «جشن‌های گاهنباری» شناخته می‌شوند. نام و هنگام برگزاری این جشن‌ها در آثار گوناگون با تفاوت‌های فراوانی ثبت شده است که خود از نشانه‌های دیرینگی بسیار آن می‌باشد. این جشن‌ها (با مبدأ آغاز تابستان) به ترتیب چنین هستند: «میدیوشـِم» (در اوستایی: «مَـئیذیوشِـمَـه») به معنای میانه تابستان، «پَـتیَـه‌شَـهیم» (پَئیتیش‌هَهیَـه) به معنای پایان تابستان، «اَیاثرِم» (اَیاثرِمَـه) به معنای آغاز سرما (منظور میانه پاییز)، «میدیارِم» (مئیذیائیریه) به معنای میانه سال (منظور پایان پاییز، بر مبنای سالی با مبدأ آغاز تابستان)، «هَـمَـسپَـت‌مَـدَم» (هَـمَـسپَـت‌مَـئیدَیَـه) به معنای برابری شب و روز یا برابری سرما و گرما (منظور پایان زمستان و هنگام اعتدال بهاری)، «میدیوزَرِم» (مَـئیذیوئی‌زَرِمَـیَـه)، به معنای میانه فصل سبز (منظور میانه بهار).

Image 

   به گمان این نگارنده، جشن‌های گاهَـنْـباری (پاره‌های سال/ موسم‌های سالیانه)، ادامه و بازمانده‌ای از نوعی تقویم کهن در ایران‌باستان است که طول سال خورشیدی را نه به دوازده ماه خورشیدی، بلکه به چهار فصل و چهار نیم‌فصل تقسیم می‌کرده‌اند و هر یک از این بازه‌های زمانی، نام و جشنی ویژه به همراه داشته است. سال گاهنباری از هنگام انقلاب تابستانی یا نخستین روز تابستان (بلندترین روز سال) آغاز می‌شده و پس از هفت پارة زمانی، یعنی سه پایان فصل و چهار میانة فصل، به آغاز سال بعدی می‌رسیده است (پایان بهار یا آغاز تابستان مانند دیگر فصل‌ها، دارای جشن گاهنباری نبوده و تنها به عنوان جشن آغاز سال نو بشمار می‌رفته است). بعدها و در زمان تحریف‌های عصر ساسانی، کوشش می‌شود تا ضمن الحاق جشن‌های گاهنباری به تقویم مزدیسنا، آنرا با باورهای دینیِ ساختگیِ خود تطبیق دهند؛ برای آنها دلایلی مذهبی می‌تراشند و خلقت آسمان، آب، زمین، گیاه، جانوران و مردم را به این گاه‌ها منسوب می‌دارند و دخل و تصرف فراوانی در فاصلة حقیقی موسم‌های گاهنباری (که با تقویم طبیعی کاملاً برابر هستند) می‌کنند. دستبردهای عصر ساسانی در نظام گاهشماری گاهنباری موجب شده است که فاصلة گاهنبارها در متون کهن به گونه‌های بسیار مختلفی ثبت شوند و کمتر تطبیقی با یکدیگر داشته باشند. در حالی‌که نظام موسم‌های گاهنباری بسیار ساده و دقیق است و امروزه همچنان بیشتر روستانشینان و کشاورزان سرزمین‌های ایرانی از آن بهره‌برداری می‌کنند. در بین کشاورزان، سنجش زمان به گونة شمارش روزهای فصل (مثلاً بیستم بهار، چهلم بهار، نیمة بهار و یا بیست روز به تابستان مانده) بسیار رایج‌تر از سنجش زمان بر اساس شمارة روز و ماه است. بیرونی در «آثارالباقیه» (فصل دوازدهم) از میانة فصل‌ها در خوارزم با نام «اجغـار» یاد می‌کند و اینکه تودة مردم برای آن اهمیتی فراوان قائل هستند. همو این آیین را بازمانده از زمان‌های کهنی می‌داند که بسیاری از جزئیات تقویمی آن فراموش شده و تنها نام و مراسم موسوم به «اجغار» باقی مانده است.

یکی دیگر از دلایل نگارنده، نام‌های گاهنبارها و معانی آنها است که از زمان صحیح آنها در آغاز و میانة فصل‌ها حکایت می‌کند.

با توجه به شمار ششگانه نام‌های گاهنبارهایی که در آغاز آمد، دو کمبود برای نام گاهنبار پایان بهار و نیمه زمستان دیده می‌شود. پایان بهار، مصادف با آغاز سال و جشن‌های سال نو در این نظام گاهشماری بوده و همانند دیگر فصل‌ها دارای جشن ویژه پایان فصل نمی‌باشد. اما در مورد گاهنبار نیمه زمستان، همه منابع ساکت هستند و نشانه‌ای از نام آن به دست نیامده است. احتمال می‌دهم که فراموشی نام گاهنبار میانه زمستان نیز، عملی عامدانه و ناشی از تصرف‌های موبدان عصر ساسانی و به قصد تطبیق تعداد گاهنبارها با شش مرحله آفرینش، صورت گرفته باشد. اما علیرغم این فراموشی، مردمان نواحی گوناگون آیین‌های جشن میانه زمستان را زنده نگاه داشته‌اند: برگزاری جشنی در بزرگداشت «پیرشالیار/شهریار» در منطقه بسیار کهن و زیبای اورامانات کردستان (که براستی گنجینه‌ای برای مطالعات فرهنگ‌شناسی باستانی بشمار می‌رود)، جشن «میرما» در نواحی کوهستانی طبرستان/ تپورستان (که در چند سده اخیر مازندران نامیده می‌شود) و نواحی شمال‌غربی کوهستان‌های هندوکش (ولایت‌های تخار، بغلان و سمنگان)، نمونه‌هایی از آن هستند. همچنین نیمه زمستان، در برخی تقویم‌های محلی، مانند تقویم‌ «وهار کردی» که در لرستان، بختیاری و کردستان نشانه‌های آن تا به امروز باقی مانده است، به عنوان آغاز سال نو دانسته می‌شود.

همچنین از آغاز تابستان و جشن سال نوی گاهنباری، نشانه‌هایی تا به امروز برجای مانده است: در فراهان و دیگر نواحی مرکزی ایران، در این هنگام آیین‌هایی با نام «اول تووستونی» (تابستانی) همراه با گردهمایی و آب‌پاشی، در صحرا برگزار می‌شود. بیست و نهم خرداد ماه را مردمان سوادکوه «عیدماه» می‌نامند و با آتش‌افروزی بر بلندی‌ها، به شادی و بازی‌های گروهی می‌پردازند و گاه می‌کوشند تا جشن عروسی خود را در این هنگام برگزار کنند (هومند، نصراله، گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان، ص4). جشن فراموش‌شده «نیلوفر» در ششم تیرماه و مراسم «پُـرسه» زرتشتیان (گرامیداشت درگذشتگان) در نخستین روز تیرماه، از نمونه‌های دیگر آیین‌های کهن آغاز تابستان است.    

نگارنده تاکنون چند تقویم آفتابیِ باستانی در ایران یافته است که کاملاً بر مبنای نظام گاهشماری گاهنباری، یعنی بر مبنای محاسبه آغاز و میانه فصل‌ها، طراحی و ساخته شده‌اند. یکی از آنها عبارت است از تقویم آفتابی یا رصدخانه مجاور زیگورات چغازنبیل در نزدیکی شهر شوش.

 

نوشته دکتر رضا مرادی غیاث آبادی
پژوهشگر تاریخ ایران باستان و باستان ستاره شناس
تارنگار پژوهش های ایرانی

 

 

 

مهر پرستی یا میترائیسم

تاریخ مذهبی ایران باستان

مهر پرستی یا آیین مهر یا میترائیسم از دین‌های باستانی ایرانیان بود که بر پایه ایزد ایرانی مهر و دیگر ایزدان ایرانی بنیاد شده بود. مهرپرستی در حدود بیش از 5000 سال پیش در میان ایرانیان ساکن دشت مغان به وجود آمده اما بنا به دلایل مذهبی پیدایش آنرا به زمان تولد عیسی پیامبر ترسایان نزدیک می کنند!این آیین از سده نخست میلادی درشاهنشاهی روم همه گیر شد کرد و بنا به روایتی دیگر مدت پیش از آن به اروپا راه یافت. این دین در سده‌های سوم و چهارم میلادی (میلادی) به اوج خود رسید و بویژه در میان سربازان رومی باورمندان بسیاری داشت. پس از فرمان تئودوس در ۳۹۱ میلادی که طی آن همه کیش‌ها و آیینهای غیرمسیحی ممنوع اعلام شد آیینهای مهرپرستی نیز در مغرب‌زمین رفته رفته از رواج افتاد. گرچه نمادها و پرستش گاه‌های آن در سراسر اروپا و مفاهیم آیین ترسایی (مسیحی) و رفتارهای ترسایان (مسیحیان) بهقی مانده. مانند سالروز تولد مسیح که معادل با شب یلدا سالروز تولد میترااست و بنا به دلایل تقویمی (اشکال تقویم رومی ها در محاسبه کبیسه) جا به جه شده است و حتی نام مسیح برای عیسی پسر عمران از همین آیین گرفته شده. چلیبا یا گردونه مهر که نماد اصلی ترسایی (مسیحیت) صلیب، برگرفته از آن است نماد دیگری از زایش دوباره آیین مهری در دل ترسایی است.


پیشینه و مفاهیم

پیش از ظهور زرتشت آریائیان در قالب زروانیگری، مهرپرستى نیز اختیار کردند.(کلمه مهر را دارمستتر به‌معنى دوستى و محبت مى‌داند. یوستى مى‌گوید که مهر واسطه و رابطه فروغ محدث و فروغ ازلى و به‌عبارت دیگر واسطه بین آفریدگار و آفریدگان است. در گات‌ها کلمه میترا به‌معنى عهد و پیمان آمده است. مهر در اوستا از آفریدگان اهورامزدا محسوب شده و ایزد محافظ عهد و پیمان است و از این رو فرشته فروغ و روشنائى است تا هیچ چیز بر او پوشیده نماند. ماه هفتم سال و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان مخصوص او است. کیش مهر از ایران به بابل و آسیاى صغیر رفت و سپس پرستیده شد و به این گونه آئین مهرپرستى پدیدار گشت. (فرهنگ معین)) در کتیبه‌هاى هخامنشى میثر (Mithra) آمده که تلفظ اوستائى مهر است. در سانسکریت میترا (Mitra) و در پهلوى میتر (Mitr) و در پارسى مصطلح امروز مهر خوانده مى‌شود. کهن‌ترین سند نوشته شده الواح گلینى است متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح که در کاپاتوکا (Kapatuka) از شهرهاى آسیاى صغیر، در محلى به‌نام بغازکوى پیدا شد. در کنار نام این دو خدا، نام دو خداى کهن هند و ایرانى ایندرا Indra) نساتى (Nasatya) نیز آمده است. در اوستا میترا مقام شامخى دارد و در زمان پیش از اوستا و رستاخیز زرتشتی، بزرگ‌ترین خدا به‌حساب مى‌آمد. این نشانه א که صلیب (چلیپا) شکسته نامیده شده است، در حقیقت صلیب شکسته نیست. این نشانه آریائى است، زیرا در ایران و هند هزاران سال پیشینه دارد. این نشانه א نخستین‌بار در حدود خوزستان یافت شده و مربوط به هفت هزار سال پیش از میلاد مى‌باشد به این ترتیب پیشینه تاریخى آن در ایران بسى کهن‌تر از پیشینه آن نزد آریائى‌هاى هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشید نامیده است. در گرمى (Germi) مغان آذربایجان گورهاى خمره‌اى از دوره اشکانى به‌دست آمده که در میان آنها پارچه‌اى بسیار زیبا یافت شده است که داراى این نقش مى‌باشد. همچنین این نگاره بر دهانه پاره‌اى از خمره‌هاى سفالین که مرده‌ها را در آن مى‌گذاشته‌اند دیده شده است در مواردى دیگرى چون جام تپه‌حسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقیق مربوط به دوره اشکانی، گردنبند زرینى مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گیلان این نگاره به چشم مى‌خورد. گردونه خورشید نخست به این شکل א بوده و کم‌کم خطوط منحنى از بین رفته گاهى به‌صورت + و گاهى با خطوط شکسته ولى با زاویه‌هاى ۹۰ درجه ترسیم شده و شکل هندسى و ترکیب کامل یافته است. اقوام باستانى بسیارى از جانوران را مى‌پرستیده‌اند و از همین جا توتمیسم (Totemisme) پیدا شده است. یکى از این حیوانات بز کوهى است که مظهر سودرسان طبیعت، یعنى خورشید بوده است این نقش بر ظروف بازمانده از سده‌هاى پیش از میلاد دیده شده و مهم‌تر از همه رابطه‌اى است که مردم باستانى میان هلال ماه و خورشید و شاخ بز کوهى قرار داده بودند. در بسیارى از سفال‌ها در میان انحناى شاخ این جانور و نیز بر پشت آن نشانه + یا א دیده مى‌شود. مثلاً بر لیوان سفالین مربوط به ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد که در سیلک کاشان به‌دست آمده نگاره + در زیر انحناى شاخ گوزن پیدا است. در کتاب مذاهب بزرگ جهان تصویرى است که از کف پاى بودا و بر آن نگاره‌هائى است که شناساننده و باورها و آئین و سمبول‌هاى او است از جمله بر چهار انگشت پاى وى نشانه گردونه مهر دیده مى‌شود. شمال و شمال باخترى ایران مرکز مهرپرستان بوده است. پلوتارک(پلوتاریک یا پلوتارخوس - Plutarkus = در سال ۴۶ پس از میلاد زاده شده و در سال ۱۲۰ در گذشته.) مى‌گوید: ”هرمزد در عالم معنوى به نور همانند است و اهریمن به تاریکى و میان این دو مهر قرار دارد“.(اوستا - یشت‌ها، گزارش پورداود ص ۴۰۱) زرتشت براى گسترش مزداپرستى از اهمیت ایزدان دیگر کاست و مهر را که پایه خدائى گرفته بود یکى از ایزدان کیش خود به‌شمار آورد. با نگرش به اینکه نشانه گردونه مهر به شاهین و فروهر هم بسیار نزدیک است مى‌توان پنداشت در زمانى که از اهمیت مهر کاسته شده نشانه مقدس میترائیسم رفته‌رفته به شاهین مبدل شده و این شاهین و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوى و روحانى این نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مینوى گردیده است. هم‌اکنون این نقش را به گونه‌اى دیگر بر کاشى کارى سر درب خاورى آرامگاه بایزید در بسطام مى‌توان دید. میترا به‌معناى رفیق و همدم یک‌دل و یارى‌کننده است. آدیت‌ها فرزندان آدیت (Adit) بوده و جزءِ هفت خدایانى هستند که در آسمان زندگى کرده‌اند و مافوق آنها وارونا است.(Varunan) که برشش خدا سرورى دارد و آدیت خوانده مى‌شود، و میترا بلافاصله پس از او قرار دارد. در کتب هندوئی، میترا در شکل و هیئت خداوند خورشید کمتر ظاهر مى‌شود، که مشهورترین آنها سورى (Surya) یا سویترى (Savitri) است که خود هفتمین آدیت‌یَ نیز هست. وارونا، خداى آسمان و رب‌النوع شب نیز هست. میترا خداى روشنائى و نور و خداى موکل روز است. براى این دو خداى شب و روز، مراسم مشترکى برپا مى‌کنند. میترا و وارونا از خدایان کهن هندوها هستند و گاهى آنها را بزرگ‌ترین خدایان خوانده با اورانوس (Uranos) یونانیان برابر مى‌دانند. میترا، خداوند آب‌ها و دریاها نیز هست و یکى از صفات او اود - دام (Ud-dama) یعنى محاصره‌کننده است و همسر او وارونى (Varuni) الهه شراب است و در اساطیر گاهى با نام‌هاى چون سورا (Sura) یا ماد (Mada) نیز خوانده مى‌شود. در تأویلات اساطیری، به‌ویژه با وجود مشابهاتى در اوستا و منابع پهلوى و آئین مهر بین میترا و گاوکشى رابطه‌اى مى‌توان دید. خدایان در صدد برآمدند گاو مقدس را که وهجرگا آفریده بود از بین ببرند و سرانجام همین کار را کردند. کشته شدن گاو مقدس و جارى شدن خون او بر روى زمین موجب رستاخیز طبیعت و به‌وجود آمدن انواع جانوران و گیاهان شد. بعدها در پرده‌هاى نقاشى در مهراب(مهرآب - دریا پنجره‌اى که به طرف آفتاب باز مى‌شد و مؤمنان به طرف خورشید اهورامزدا را پرستش مى‌کردند (به‌معناى مکانى به‌طرف خورشید)) همه مهرابه‌ها با تغییراتى جزئی، قربانى کردن گاو را ترسیم کردند. غار با سقف نیلگون و تزئین ستاره‌ای، کنایه از آسمان و کل جهان بود و به‌همین جهت محل ورود و حواشى غار را با گل و گیاه تزئین مى‌کردند و جریان آبى را به داخل مهرابه جهت شستشو برمى‌گرداندند. همین امر باعث شد که در فصل بهار قربانى گاو انجام شود و چنین تفسیر گردید که اگر خون گاو بر روى مزارع و دشت‌ها و بیشه‌زارها بریزد، طراوت و فراوانى در طبیعت از سر گرفته مى‌شود. دم گام داراى نقش موثرى است، زیرا خوشه‌هاى گندم از آن تولید مى‌شود. پس از رستاخیز بهار و گذر تابستان و پائیز، ناگهان زمستان همه چیز را تباه مى‌کرد، سبزى و طراوت و شادابى و زندگى طبیعت خاموش و راکد مى‌ماند، اما با طلیعه بهار، قتل گاو منجر به آفرینش دوباره زندگى بر روى زمین مى‌شد. در بابل، سومر، چین، ژاپن، سوریه، روم، یونان، مصر، هند و جاهائى دیگر این روایت و همانند آن موجود بود. و به‌تدریج کشتن گوسفند و بز و خروس باب شد. به‌موجب بند هش و برخى دیگر از منابع پهلوى چون زمینه خرد، جاماسپ‌نامه و دینکرد، اهریمن به نخستین آفریده اهورامزدا در نبرد میان خیر و شر دست یافت و گاو کشته شد، آنگاه از خون و پیکر آن انواع گیاهان و جانوران در پهنه زمین به‌وجود آمد و آنگاه که اهریمن در صدد برآمد که نطفه گاو را از بین ببرد، نطفه به کره ماه انتقال یافت، به‌همین سبب رویش گیاه و ازدیاد نسل جانوران با ماه پیوند یافت(رجوع شود به کتاب آئین مهر، میترائیسم ص ۸۰) این روایات از ایران به اروپا رفت و رازها و ابهامات تازه‌اى بر آن افزوده گشته گاوکشى و گوسفندکشى در آنجا رونق گرفت. میثر یا مهرنیز در اوایل بهار زندگى جدیدى به خود مى‌گیرد. کشته شدن گاو به‌دست او منجر به تجدید حیات در طبیعت مى‌شود و سپس در آغاز زمستان ناگهان ناپدید شده سوار بر ارابه‌ خود به آسمان بالا مى‌رود. موردى که جاى بسى شگفتى است، زایش میترا است، چون وى از پاره سنگى زاده مى‌شود. لیکن لوحى یافت شده که میترا را در حال زایش از یک درخت نشان مى‌دهد. او ابتدا در شکم درخت جاى دارد اما بعد شاخه‌اى شکفته میترا مانند گلى از آن تولد مى‌شود. افسانه‌هاى آت‌تیس (Attis) و آدونیس (Adonis) و ازیریس (Osiris) شباهت تامى با اسطوره میترا دارند. غسل تعمید مسیحیان، ظرف آب متبرک در کلیسا، سقاخانه‌ها و حوضچه‌هائى که در مدخل مساجد و تکیه‌ها برپا مى‌کردند همه از یادگارهاى کیش میترا است، زیرا که در مهریشت به‌روشنى از غسل و شستشو در آئین میترا یاد شده است. آئین مسیحیت از کیش میترا متولد شد. همان‌طورى که در مهرابه‌ها چشمه‌ آب جارى بود، مسیحیان نیز روى بدنه تابوت‌هاى آنها صحنه جارى شدن آب از چشمه به‌وسیله موسى کلیم را حک مى‌کردند.(در سفر خروج باب هفده آیه‌هاى ۷-۳ چنین آمده که یهودیان پس از خروج از مصر دچار بى‌آبى شده و با موسى معارضه کردند. موسى به خدا متوسل شد که این قوم مرا سنگ‌سار خواهند کرد، اندیشه‌اى بساز. خدا گفت عصایت را به صخره هوریب (Horib) بزن تا آب روان شود و موسى چین کرد. بعد قدیسان ادیان رواتى در معجزه بیرون آوردن آب از زمین یا سنگ ساختند و این کار از معجزات به‌شمار آمد.) در نقش‌ها و تابلوهائى که یافت شده، مرشد مهری، یا مغان میترا، در حال تعمید مؤمنان مشاهده مى‌شود. علت اصلى اهمیت فوق‌العاده‌اى که براى شستشو در رم قایل مى‌شدند همین اعتقاد به میترا بود. ماهى نیز یکى از نشانه‌هاى مسیحى بود که در قرون ابتدائى براى شناسائى هم چون رمزى از آن بهره مى‌جستند. این نیز چون غسل تعمید، نشان و رسمى بوده از کیش میترا. در یکى از مهرابه‌هاى اروپا، برابر پاى میترا یک ماهى نقش شده و این رمز و نشان مسیحیت، نشانه‌اى است از کیش میترا. بسیارى از رموز و اسرار میترا برخلاف آنچه مشهور شده، اصل و بنیان ایرانى خود را حفظ کرده است. آنچه امروزه به نام غسل تعمید میان مسیحیان متداول است مانند بسیارى از مراسم و آداب دیگر، از آریاها اقتباس شده است. ناگفته نماند که این عمل در زمان اقتباس در میان اقوام آریا بسیار کهنه و زمان گرفته بود. در هند، تبت، روم، یونان و مصر نیز که بعدها غسل تعمید رایج شد، این آئین را از ایرانى‌ها گرفته بودند. در تبت، چون چند سالى از تولد کودک مى‌گذشت، طى مراسمى در معبد و در برابر آتش به غسل تعمید او اقدام مى‌شد. به‌نام نامى خورشید، کودک را در حالى‌که سرودهاى مقدس مى‌خواندند سه بار زیر آب فرو برده بر او اسمى مى‌نهادند و علامت صلیب را بر سینه تعمید یافتگان نقش مى‌کردند. نکته مشترک آن بود که در این مراسم به نام خورشید، به خداى خورشید متوسل مى‌شدند. غسل تعمید فقط در ایام کودکى انجام نمى‌شد، بلکه در سنین بلوغ نیز جوانان را غسل تعمید مى‌دادند تا از گناهان و آلودگى‌ها برى شوند و این غسل حکم آن را داشت که تولید مجدد یافته باشند. میان زرتشتى‌هاى قدیم و ایرانیان پیش از اشوزرتشت نیز غسل تعمید کودکان در مهرابه‌ها و آتشکده‌ها مرسوم بود. در مهرابه‌ها برابر آتش، به نام خداى خورشید، کودکان توسط مغان در آب فرو برده شده پس از آن نام‌گذارى مى‌گردیدند. اساس تثلیث مسیحیت نیز مبتنى است بر تثلیث‌هائى که از هندوان و ایرانیان گرفته شده است. تثلیث میترائى عبارت است از: میترا و کوتس (Kotes) و کوتوپاتس (Kotopates). کوتوس و کوتوپاتس که به اسم کوت (Kot) و کوتوپات (Kotopat نامیده مى‌شوند نقش دو جوانى که هنگام تولد میترا از صخره در آنجا حضور دارند. مهرپرستان این دو جوان را دو شبان مى‌دانند. در بیشتر نقش‌هائى که از میترا یافت شده این دو شبان حضور دارند که یکى از آنها در طرف راست میترا و دیگرى طرف چپ او است و هر کدام مشعلى در دست دارند. مشعل کوت به‌سوى آسمان افراشته شده و کنایه از طلوع آفتاب است و مشعل کوتوپات به‌سوى زمین سرازیر است که کنایه از غروب آفتاب مى‌باشد و خود میترا در میان خورشید به هنگامى‌که میان آسمان مى‌درخشد. در متون اوستائى و منابع پهلوی، میترا ایزدى است که در رویداد قیامت و مسأله سنجش اعمال در روز واپسین و داورى در کار ارواح دخالت دارد. چنانکه در مهریشت وى داور ارواح مردگان خوانده شده است. در اوستا، میترا و خورشید به هم بسیار نزدیک هستند. وظیفه میترا پس از قربانى کردن گاو در روى زمین تمام شده آماده معراج و بالا رفتن به آسمان مى‌شود. اما پیش از آنکهک به معراج برود مجلسى براى شام ترتیب مى‌دهد که شام آخر نامیده شده و در واقع به شکرانه پیروزى میترا و تودیع او با یاران انجام گرفته است. مسیحیان به‌طور کلى همه مراسم و آداب میترائیسم را به‌خود منتسب ساختند. مراسم عشاءِ ربانى و شام مقدس، که در آن عیسى مسیح با حواریون خود شام خورد و پس از آن به صلیب کشیده شد و به آسمان صعود فرمود، همه و همه از مراسم میترائیسم گرفته شده است. چون پیروان میترا از زبان یونانى هم استفاده مى‌کردند در نام‌گذارى این هفت مقام نیز زبان یونانى را به کار گرفته‌اند. میترا پس از کشتن گاو و ضیافت مقدس، با گردونه آفتاب به آسمان صعود کرد که به زعم آریائیان هنگام رستاخیز به‌عنوان یک ناجى یا سوشیانت به زمین باز خواهد گشت. در کیش مانى نیز میترا نجات‌بخش جهان در رستاخیز پیش از اشتعال جهان معرفى شده است. میترا در آسمان هادى ارواح مؤمنان است. ارواح بایستى از هفت سپهر بگذرند تا سرانجام در فلک هشتم منزه و پاک به‌وسیله اهورامزدا وارد نور محض شوند. براى مؤمنان رسیدن به مقام والا مستلزم آن بود تا هفت دوره تصفیه و تزکیه را بگذرانند. کسانى‌که از مرحله ششم گذشته به مقام هفتم مى‌رسیدند بسیار اندک بودند، ولى اینان بودند که به‌وسیله خود اهورامزدا و میترا در فروغ جاودانى و آخرین پایه آسمانى جاى مى‌گرفتند. - مقام اول، مقام خدمتکاران مهرابه بوده است. کسانى‌که مى‌خواستند در زمره پیروان درآیند، زیر نظر پدر مقدس به جرگه مؤمنان پذیرفته مى‌شدند. - مقام دوم، کرى‌فیوس بود که برخى از پژوهندگان آن‌را مقام کرکس معرفى کرده‌اند. باید این مقام را مقام پوشیدگان دانست. در تصوف و عرفان اسلامى ایران، این مرحله یکى از درجات سلوک است که به اتحاد خالق و مخلوق اسلامى ایران، این مرحله یکى از زنان را در آئین راهى نیست. - سومین مقام، منصب سرباز است. در متن اوستائى مهریشت، میترا خداى شکست‌ناپذیر جنگ است و سربازان و جنگاوران در آوردگاه از او یارى مى‌جویند و میترا نیز به‌سرعت به یارى آنها مى‌شتابد. جنگاوران مهر آئین، همواره پیروزى را از آن خود مى‌دانستند. در بندهاى اولیه مهر یشت مى‌توان به مقام سرباز و روابط او با میترا و چگونگى حمایت میترا از وى پى برد. علامت و نشان سرباز، کوله‌پشتى و کلاه‌خود و نیزه است. سربازان میترا در دو جبهه مشغول جنگ بودند. اول جنگ‌هاى معمولى بود که براى نگهدارى کشور و گسترش آن صورت مى‌گرفت. آنچه مهم‌تر بود جنگ و ستیز با نیروهاى شر و اهریمنى بود. - چهارمین مقام، منصب شیر بود. در پرده‌هاى نقاشى و سنگ برجسته‌هاى منقوش، نقش شیر فراوان است و همین عمل سبب شد که بعد از اسلام، به‌ویژه در زمان سلجوقیان، علامت شیر و خورشید بر پرچم‌ها نقش بست، در این پرده‌ها کسانى‌که به مقام چهارم رسیده‌اند گاه در حال خدمتگزارى و گاه در حال اهداى هدایا به حضور میترا نشان داده شده‌اند. این طبقه نیز ناگزیر از گذراندن آزمایش‌هائى بودند که البته دیگر تحمل ریاضات و شکنجه‌هاى بدنى نبود، بلکه باید به ورزیدگى‌هاى روانی، شایستگى اخلاقی، وحدت ذهنى و خلاصه فهم اسرار دست مى‌یافتند. روایات رمزى میترائی، حاکى از آن است که در واپسین روز از عمر جهان، آتش‌سوزى بزرگى رخ خواهد داد. در این آتش‌سوزى ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اینکه در چشمه‌اى شستشو مى‌کنند، آسایش خواهند داشت. - پنجمین مقام، مقام پارسى بوده است که گذشته از وجوه رمزی، کنایه‌اى است که با طبیعت و روئیدن گیاهان پیوند دارد و میان پیروان کیش میترا، نشان آزادى و آزادگى بوده است. - ششمین مقام، منصب خورشید است، سل خداى خورشید در میان رومیان و هلیوس خداى خورشید در اساطیر یونان باستان است. - مقام هفتم، والاترین و عالى‌ترین مرحله تشرف براى یک سالک میترائى بوده، این مقام را مقام پتر یا پدر و پدرپدران مى‌نامیدند. پدران در حقیقت عالى‌ترین مناصب را در آئین میترائى داشتند و همین لقب را عیسویان از مراسم میترائى اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانى و هفت مقام براى تکمیل و ارتقاءِ مدارج در میان فرقه باطنیه یا اسماعیلیان تقلیدى از همین بنیان میترائى بود. میان صوفیه نیز هفت وادى سلوک براساس همین هفت مرحله میترائى بنا شد.

رده‌های مهرپرستان

هفت مقام روحانى به ترتیب عبارتند از: نخست مقام کلاغ (Corax) که آن را پیک نیز مى‌گویند، دوم مقام کرى‌فیوس (Cryfios) یا کریپ‌توس (Cryptus) که به‌معناى پنهان و پوشیده است، سوم مقام سرباز (Miles)، چهارم مقام شیر (Leo) پنجم مقام پارسى (Persis-Perses)، ششم مقام خورشید (Heloodromus)، هفتم مقام پدر (Pater) یا پدر پدران (Pater - Patrum)که افرادی مقدس و رهبرانِ مذهبی شمرده می‌شدند. بدین‌ترتیب، جز در مراسمِ ویژه مذهبی، بیش‌ترِ وقتِ افراد در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های مهری) به تمرینِ بدنی می‌گذشته است (چراکه طبیعتاً بیش‌ترِ افراد در مراحلِ پایین‌تر می‌بوده اند.). در دوره‌یِ اسلامی نیز این رسم به شکلِ زورخانه‌ها بر جای ماند، اگر به شکلِ زورخانه‌ها دقت کنید دقیقاً به مانندِ مهرابه است، همیشه چند پله به پایین می‌خورد، تنگ و معمولاً نسبتاً تاریک است و نیاز به شمع و مشعل دارد. تفاوت در آن است که در مهرابه‌ها مهر را ستایش می‌کرده‌اند، و در زورخانه‌ها علی ابن ابوطالب (امام اول شیعیان - چهارمین خلیفه امپراطوری اسلامی) را، که گاه حتی (به مانندِ مهر) او را به مقامِ خدایی می‌رسانند.

سرانجام آیین مهری

گرچه در اروپا و ایران پس از حملهٔ اعراب آیین مهری سرکوب شد و از میان برداشته شد اما نشانه‌های واضح و روشنی از آن امروز در میان ایرانیان که وارثان اصلی آیین مهری بودی اند به جای مانده که از آن جمله عبارتند از:

صوفی گری و درویشی، زورخانه و ورزش باستانی، زیارت گاه‌های امام زادگان در سراسر ایران، جشن های مهرگان و شب یلدا (شب تولد مادر خدا میترا) و ...

در اروپا نیز علاوه بر وجود خرابه‌های پرستشگاه‌های مهری در دین ترسایی و مراسم آن نیز نمادهای واضحی از مهر پرستی دیده می‌شود که از آن جمله است: Priest ,pope که واژه‌های ایرانی مهری بر گرفته از پریستار (پرستار) و مقم پدر در آیین مهری است و همچنین بابانوئل که همان لباس و سرو وضع مغ ها (روحانیون آیین مهری) را دارد و از همه جالب تر درخت کاج شب کریسمس که همان سرو ایرانی است و از نماد های آیین مهری.

نمادهای مهری

مهر، چنان‌چه گفته شد، خدایِ روشنایی و آتش بوده است، چنان‌چه خود نیز به تعبیری آتش‌گونه است، بدین‌ترتیب روش است که هر آتش و نوری نشانی از مهر تصور می‌شده است. آتشی که زرتشتیان روشن نگاه می‌داشته‌اند به تقلید از مهرپرستان بوده، و به ستایشِ او، و نیز خورشید به عنوانِ نمادی از مهر ستایش می‌شده است (توجه کنید که نه آتش را می‌پرستیده‌اند و نه خورشید را، بلکه آن‌ها را به عنوانِ نمادهایی ستایش می‌کرده و محترم می‌شمرده اند). هم‌چنین مهرپرستان نمادی داشته‌اند که «گردونهٔ مهری» نامیده می‌شود، و در واقع ارابه‌ای است که مادر خدا ناهید در آن مینشسته و انسان ها را برای گذار از 7 مرحله یا آسمان یاری می داده که می توان آنرا خورشید دانست. گردونه مهری که در زبان هندی سواستیکا (Swastika) گفته می‌شود جد همان علامتِ SSِ هیتلری‌ست که چون نماد قدرت و زایش بوده در دستگاه حزب نازی به عنوان یم نماد اصیل و باستانی آریایی به کار رفته بود، و معکوسِ آن (اگر دو تا S را عمودی رویِ هم بکشید SS به دست می‌آید (البته هر S از ۳ خط تشکیل می‌شود)، حال اگر به جایِ آن‌که خطوط را به سمتِ راست بشکنید (دو سرِ S را می‌گویم) به چپ بشکنید نشانِ گردونه مهر به دست خواهد آمد. این نشان را در بسیاری بناهایِ باستانی می‌توان مشاهده کرد (مثلاً چند نمونه‌اش در تختِ سلیمان یافته بودند، و بسیار شاد بودند از یافته‌یِ خود.). این نماد شکلِ پیچیده‌تری نیز به خود می‌گیرد، و بعدتر تبدیل به نمادی می‌شود که در معماری‌یِ اسلامی کاربردِ فراوان داشته است (برایِ تصورِ این‌یک، مربعی رسم کنید و هریک از خطوطِ آن را از سمتِ چپِ‌شان کمی ادامه دهید).

 

ایران و آریاییان

نظریه‌ای که امروز بیش از هر نظریهٔ دیگری در میان صاحب‌نظران مقبول است اینست که قبایلی که خود را آریایی (آریایی در زبان ایشان به معنی شریف یا نجیب بود) می‌خوانندند در اواخر هزارهٔ دوم پیش از میلاد (در این تاریخ اختلاف بسیار است) به فلات ایران سرازیر شدند. از بررسی اساطیر و زبان ایشان برمی‌آید که ایشان خویشاوندی نزدیک با هندیان داشتند و گویا پیش از آمدن آنان به ایران و مهاجرت دستهٔ دیگر به هند با هم می‌زیستند. به هر حال آنچه مسلم است اینست که هر دو دسته خود را آریایی می‌خواندند.

هنگامی که سخن از تاریخ ایران می‌رود باید به این نکته توجه داشت:

آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از سرآغازتاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیسته‌اند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحا ایرانی می‌خوانده‌اند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمینهایی که از لحاظ تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده‌است زیسته‌اند؟

هنگام سخن از تاریخ ایران معمولا شق دوم مورد نظر است. از این روست که در روایت تاریخ ایران از ورود آریاییها (که نام ایران نیز از ایشان گرفته شده‌است) به فلات ایران آغاز می‌کنند. ولی این مطلقا به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود ایشان خالی از سکنه یا تمدن بوده است. پیش از ورود آرییایان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این خطه شکفته و پژمرده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا. برای نمونه تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام و تمدن جیرفت و تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان) و تمدن کاسی ها (در لرستان امروز) ذکر می‌شود.

نکتهٔ دیگر آنکه معمولا تاریخ ایران را به دو دورهٔ کلیتاریخ ایران پیش از اسلام و تاریخ ایران پس از اسلام تقسیم ‌می‌کنند. به علاوه باید توجه داشت که دو روایت مختلف از تاریخ ایران پس از اسلام وجود دارد:

یکی روایت سنتی که مبتنی بر تواریخ سنتی است (شامل شاهنامه‌) و از نخستین پادشاه کیومرث (که پادشاه جهان و نه فقط ایران است) آغاز می‌شود و شامل سلسله‌های پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، ملوک الطوایفی (اشکانیان) و ساسانیان است. این روایت سنتی به یک معنی روایتی اسطوره‌ای از تاریخ ایران است و شامل اطلاعات ذی‌قیمت مردم‌شناسانه و اسطوره‌شناسانه است.

روایت دیگر روایت مبتنی بر تواریخ خارجی (شامل تواریخ یونانی، ارمنی، رومی) و مدارک و یافته‌های باستانشناسی (شامل کتیبه‌ها و سکه‌ها) و به طور کلی روایتی مدرن و علمی‌است. در این روایت خاندان‌های پادشاهی در ایران پیش از اسلام از قرار زیرند: مادها، هخامنشیان، سلوکیان،اشکانیان و ساسانیان.

یادگاری

             ۲۲ تیر

مهمترین رویدادهای ایران و جهان در طول تاریخ در این روز 13 جولای

ایران
عثمانی ها تبریز را تصرف کردند
سلطان سلیمان
13 ژوئیه در سال 1534، نیروهای سلیمان قانونی سلطان عثمانی با استفاده از درگیری شاه طهماسب صفوی با ازبکان در شمال خاوری ایران و دشواری هایی که با برادرانش داشت شهر تبریز را در جریان لشکرکشی تازه خود به ایران تصرف کردند و سپس متوجه شروان، سلطانیه و حتی گیلان شدند. ولی مقاومت مردم عادی محل و حملات چریکی آنان باعث بازگشت عثمانی ها شد. این عملیات 20 سال پس از جنگ چالدران روی داد که ضمن آن هم تبریز موقتا به دست عثمانی ها افتاد که بعدا بازگشتند. علت شکست ایران در هر دو تعرض عثمانی،نداشتن اسلحه نوین ( توپ و تفنگ ) بود.
     سلطان سلیمان 31 دسامبر 1534 نیز موقتا بغداد را که در دست ایران بود متصرف شد.
    سلطان سلیمان پسر سلطان سلیم بسال 1494 متولد و در سال 1566 درگذشت . وی که 21 سپتامبر 1520 بر جای پدر نشسته بود یک سال بعد از آغاز سلطنت ، بلگراد را تصرف کرده بود.
ورود آورل هریمن به تهران و تظاهرات یکصد هزار نفری چپگرایان
23 تیرماه سال 1330 خورشیدی آورل هریمن مشاور ترومن رئیس جمهوری وقت امریکا با پیامی حاوی طرح میانجیگری این دولت بین ایران و انگلستان وارد تهران شد و مورد استقبال گرم قرار گرفت. همین استقبال شایان سبب تشدید مخالفت چپگرایان شد و بعد از ظهر همان روز بر ضد ورود او و میانجیگری آمریکا در امر نفت، درخیابانهای تهران دست به تظاهرات یکصد هزار نفری زدند که از میدان فردوسی آغاز و به میدان بهارستان ختم می شد. در جریان این تظاهرات اعضای حزب دکتر مظفر بقایی با تظاهر کنندگان درگیر شدند و به پلیس و ارتش تحت فرمان شاه امکان و بهانه دادند که وارد عمل شوند و به سوی تظاهر کنندگان تیر اندازی کنند که ضمن آن دهها تن کشته و مجروح شدند( مشروح این تظاهرات در سایت 14 ژوئیه آمده است ). هریمن در سر راه خود به ایران در پاریس با ژنرال آیزنهاور سر فرمانده نیروهای "ناتو " در اروپا مذاکره کرده بود. آیزنهاور دو سال بعد رئیس جمهوری آمریکا شد.
    طرح انگلستان که هریمن آن را باخود به تهران آورده بود بر این پایه بود که شرکت نفت انگلستان و شرکت ملی نفت ایران مشترکا امور نفت وطن ما را بر عهده داشته باشند که این طرح از سوی دکتر مصدق رد شد. هریمن پس از رد طرح در مصاحبه ای گفت که آمریکا تنها نگران توزیع نفت است و می خواهد که جریان نفت قطع نشود.
طرح مهم « طب ملی » که پس از مدتی مدفون شد
دکتر سامی
دکتر سامی
بیست و سوم تیر ماه سال 1358 ( پنج ماه پس از انقلاب )دکتر سامی وزیر بهداری دولت انقلاب( حکومت موقت مهدی بازرگان ) طرح « طب ملی » را در اجتماع مدیران بهداری های سراسر کشور که در شهر مشهد برگزار شده بود اعلام داشت که به موجب آن هزینه دکتر، دارو و درمان همه ایرانیان از سوی دولت تامین و تاسیس بیمارستان غیر دولتی غیر قانونی می شد.
     این طرح، مراجعه داوطلبانه مردم به مطب خصوصی پزشکان را در ساعات غیر اداری منع نمی کرد.
     در مقدمه طرح آمده بود که « تندرستی و درمان رایگان حق مردم است».
     دکتر سامی گفته بود که طرح طب ملی تا یک ماه به مراجع ذیربط جهت تصویب داده نخواهد شد و در این مدت، هرکس می تواند نظرات خود را به دفتر وی و یا ادارات بهداری و نیز روزنامه ها بفرستد. در پایان ماه « طرح » برپایه نظرات اصلاح و برای تصویب به مراجع ذیصلاح داده خواهد شد.
    مرور زمان نشان داد که از اجرای طرح « طب ملی » دیگر خبری نشد و امر درمان در ایران بیش از گذشته به سوی پولی شدن گام برداشته و حتی در بیمارستانهای دولتی باقی مانده از دوران نظام سابق هم از بیماران و مراجعین وجه بیشتری دریافت می شود و به نظر می رسد که این بیمارستانها به سوی مدیریت غیر دولتی و اصطلاحا « خود کفا شدن ! » پیش می روند.
    
    
دستگیری متهمان به شرکت در توطئه کودتای نوژه
23 تیر ماه 1359 اسامی بیشتر دستگیر شدگان توطئه کودتای نوژه که 19 تیرماه کشف و سرکوب شده بود اعلام شد . همچنین گفته شد که عراق ، مصر و اسرائیل هر کدام به راهی به طرح این توطئه کمک کرده بودند . طبق گزارش مطبوعات تهران در آن روز، برای انجام کودتا 60 خلبان و سی هواپیما آماده شده بودند. تا این روز، بیش از سیصد تن دستگیر شده بودند که بعدا برخی آز آنان اعدام شدند.
در قلمرو اندیشه
فیلسوفی که روش « نافرمانی » معرفی کرد

     «هنری دیوید تارو Henry David Thoreau » فیلسوف ، نویسنده و شاعر آمریکایی 12 ژوئیه 1817 در شهر کانکورد ایالت ماساچوست به دنیا آمد . وی مشوق ساده زندگانی کردن بود و عقیده داشت که تجملات زندگی، یک فرد را «مادیگرا» می کند و چنین فردی « پول »
    را همه چیز می داند و به جمع آن حتی با خطر کردن دست می زند. «تارو» جنگ آمریکا با مکزیک بر سر تصرف اراضی این کشور را توسعه طلبی و یک جنگ امپریالیستی خواند . او بر ضد بردگی سیاهان بود و از « جان براون » که به خاطر رهایی سیاهپوستان از بردگی دست به قیام مسلحانه زده بود حمایت کرد. تارو « نا فرمانی » را به عنوان راه مبارزه منطقی و مسالمت آمیز با کارهای غیر منصفانه دولت معرفی و پیشنهاد کرد و در این زمینه یک رساله نوشت که در قرن بعد، گاندی با مطالعه آن همان روش را بر ضد انگلستان در پیش گرفت. «تارو» در اجرای این روش خود یک بار از دادن مالیات به دولت خود داری کرد و به زندان افتاد ، ولی یکی از هواخواهانش بدون این که وی بداند، مالیات عقب افتاده اش را پرداخت کرد و از زندان رها شد.
    
    
    
در قلمرو دموکراسی
نخستین زن که نامزد معاونت رئیس جمهوری آمریکا شد
جری فرارو
جری فرارو
دوازدهم ژوئیه 1984 والتر ماندیل Walter Mandale نامزد مقام ریاست جمهوری آمریکا از سوی حزب دمکرات در انتخابات نوامبر همان سال، بانو جرالدین فرارو Geraldine Ferarro چهل و هشت ساله عضو مجلس نمایندگان آمریکا از نیویورک را به عنوان نامزد معاونت خود اعلام داشت و گفت که او نه تنها خواسته است که صفحه تازه ای در تاریخ دمکراسی آمریکا باز کند بلکه بگوید که انتخاب مردها ، ثروتمندان و سفید پوستها دمکراسی نیست؛ دمکراسی یعنی رای دادن همه و رای گرفتن بدون تبعیض.
    «فرارو» قبل از ورود به عالم سیاست، آموزگار دبستان بود و پس از شرکت در کلاسهای شبانه مدرسه حقوق، بازپرس و وکیل دعاوی شده بود.
    ماندیل در آن سال رقیب رونالد ریگن رئیس جمهوری وقت بود که شکست دادنش به نظر آسان نمی رسید. تعیین جرالدین فرارو می توانست به جلب آراء زنان کمک کند. ماندیل و فرارو مبارزه سختی کردند ولی همچنان که پیش بینی می شد موفق نشدند. از خصوصیات انتخابات آن سال همین تعیین یک زن برای نخستین بار در تاریخ آمریکا به عنوان نامزد معاونت ریاست جمهوری آمریکا بود. آمریکاییان به نامزد معاونت به چشم رئیس جمهوری احتمالی( در صورت فوت و یا برکناری و مرض شدید رئیس جمهور) می نگرند و در رای دادن دقت می کنند. در آمریکا، نامزد ریاست جمهوری و نامزد معاونت روی یک تیکت نوشته می شود و آراء دریافتی مشترک خواهد بود.
    
اندی رونی: شرط نامزد شدن در انتخابات باید گذراندن آزمایش هوش و امتحان معلومات عمومی قرار داده شود
«اندی رونی» مفسر آمریکایی یکشنبه شب 11 ژوئیه 2004 در برنامه خود در تلویزیون سی بی اس گفت: رئیس جمهور فردی است که یک جامعه دست کم برای چهار سرنوشت خود را به او می سپارد، و این، موضوع کوچکی نیست. چرا مقرر نداشته اند که شرط نامزد شدن برای احراز این مقام، قبول شدن در آزمایش هوش ، معاینه جسم و روان و امتحان معلومات عمومی باشد؟. اگر یک رئیس جمهور مقدمات اقتصاد، حقوق ، تاریخ و جغرافیا را نداند گزارشهایی را که به او می دهند و عموما با توجه به ضیق وقت او خلاصه تهیه می شود به وضوح درک نمی کند و تصمیماتی که می گیرد ممکن است نتیجه مطلوب نداشته باشد. دمکراسی فقط آوردن اکثریت آراء نیست. باید افرادی را به مردم برای دادن رای معرفی کرد که از لحاظ جسم و روان و هوش کامل باشند و مقدمات و دست کم راه مطالعه هر کاری را بدانند.
    
در قلمرو ادب
سالروز درگذشت «مرزبان زبان فارسی»
عباس مروی یکی از چند شاعری که اشعار آنان تا به امروز باقی مانده و گفته می شود از گروه اول شاعران فارسی گوی ایرانی بعد از اسلام بوده اند 13 ژوئیه سال 815 میلادی در گذشت.
     دو شاعر دیگری که از آن سالها، اشعارشان به زبان فارسی باقی مانده است ابوحفص سغدی و حنظله بادغیسی هستند. شاید در دو قرن اول اشغال نظامی ایران توسط عربان مسلمان، شعرای پارسی گوی دیگری هم می زیستند، اما تنها اشعار این سه تن به نام خودشان باقی مانده است.
    عباس مروی در یکی از اشعارش خود را " مرزبان زبان فارسی" خوانده و به این ترتیب احساسات ملی خویش را آشکار ساخته است. وی از شهر مرو -دژ استوار زبان، فرهنگ و تمدن ایرانی بود. پارسی سرایان و پارسی نویسان آن زمان، تقریبا همه، از خراسان بودند که شامل شمال افغانستان و ماوراءالنهر هم می شد.
    
یکصدمین زادروز " پابلو نرودا " شاعر ملی شیلی و به این مناسبت تجلیل بی سابقه مردم و دولت از او
پابلو
پابلو
اشتیاقی که شیلیایی ها، دوشنبه 12 ژوئیه 2004 ، در برگزاری یکصدمین زادروز شاعر و نویسنده خود « پابلو نرودا Pablo Neruda» نشان دادند هرکس را که در جریان گزارش مربوط قرار گیرد امیدوار ، نسبت به وجدان بیدار انسانها خوشبین و به ادامه خدمت به آنان ترغیب می کند.
    صدها تن از مردم معمولی شیلی 31 سال پس از مرگ پابلو در سپیده دم در زیر باران شدید به ایستگاه راه آهن سانتیاگو رفتند و به ریکاردو لاگوس Ricardo Lagos رئیس جمهوری و پانصد مقام، استاد و اندیشمند شیلی پیوستند و 315 کیلو متر راه را پیمودند تا در شهر « پارال»، زادگاه پابلو از او تجلیل کنند. در میدان راه آهن که پدر پابلو در آنجا روزگاری یک کارگر ساده بود از سوی مردم داوطلب با سیب سرخ بر کف میدان یک قلب 22 متر در 23 متر ساخته شده بود که نام شاعر را با گل سفید روی آن نوشته بودند.
    پابلو که دارای چندین مجموعه شهر و مولف کتب متعدد است مردم و جغرافیای آمریکای لاتین را به شعر درآورده و سیه روزی و بدبختی این مردم و علل آن را به بهترین وجه منعکس ساخته است. همین کتاب در سال 1971 وی را برنده جایزه ادبی نوبل ساخت. پابلو که هوادار رفاه مردم و سوسیالیسم بود در جریان جنگ داخلی اسپانیا در این کشور بود و کشتار انسان به دست انسان به خاطر کسب قدرت و در نتیجه دست یافتن به مال او را سخت آرزده ساخت . از آنجا به پاریس رفت و کمک کرد تا بیش از دو هزار آواره این جنگ به شیلی مهاجرت کنند. این عمل او در اروپا آن چنان گل کرد که دولت وقت شیلی ابلاغ سفیر در پاریس را برای پابلو فرستاد و او ناخواسته دپیلمات شد، دیپلماتی که سفارت را تبدیل به محل اجتماع شعراء و شعر خوانی کرده بود.
    در بازگشت به شیلی، مردم او را سناتور کردند، سناتوری که هرگز رای مثبت و منفی نداد. او می گقت که چون مطمئن نیست که قانون پیشنهاد شده به کسی آسیب نمی رساند، ترجیح می دهد که رای ندهد تا وجدانش آسوده باشد.
    پابلو که 12 ژوئیه 1904 به دنیا آمده بود 23 سپتامبر 1973 از بیماری سرطان درگذشت. مرگ او 12 روز پس از کودتای ژنرال پینوشه و قتل « سالوادور آلنده » روی داد. وی در این 12 روز برمرگ آلنده گریسته بود و خبرش به گوش پینوشه رسیده بود و دستور داده بود که به منظور ارعاب، خانه شاعر را به بهانه یافتن اسلحه! بازرسی کنند و این عمل که با خشونت انجام گرفت مرگ او را تسریع کرد. پینوشه به تشویق و حمایت « سیا » بر ضد آلنده سوسیالیست کودتا کرد و پس از آن، 17 سال با دیکتاتوری شیلی را اداره کرد.
تنها نویسنده سیاه که برنده جایزه نوبل شد
Akinwande Wole Soyinka
Akinwande Wole Soyinka
سیزدهم ژوئیه زادروز «اکیواند سویینکاAkinwande Wole Soyinka» داستان نگار نیجریایی است که در سال 1934 به دنیا آمد. وی تنها نویسنده از میان سیاهان آفریقا است که برنده جایزه ادبیات نوبل شده است. سویینکا که در عین حال از مبارزان حقوق بشر و آزادی های مدنی است و از دانشگاه «لیدز» انگلستان فارغ التحصیل شده، در دانشگاههای نیجریه و آمریکا «ادبیات تطبیقی» تدریس کرده است. سویینکا به خاطر مخالفت پیگیر با برادرکشی در بیافرا و تلاش برای برای برقراری صلح میان طرفین متخاصم، در سال 1967 به تصمیم دولت نظامی نیجریه بازداشت شد و 22 ماه در زندان بود. زندانی شدن او باعث اعتراض های جهانی و در نتیجه تغییرات وسیع در نظام حکومتی نیجریه شد. محصول این 22 ماه زندان، داستان است تحت عنوان «مردی که مرد». در نمایشنامه ها و داستان های این نویسنده، نتایج بد و زشتی های ستمگری و خودسری که بزعم او زاییده استبداد هستند منعکس است و در همه آنها از حقوق انسانها و تساوی آنان در این حقوق دفاع شده است. در میان حاکمان فدراسیون نیجریه، «ثانی آباچا» بیش از دیگران مخالف سویینکا بود. دشمنی آباچا بود که این نویسنده را مجبور به جلای وطن کرد.
مشکل بزرگ این است که بشر اندرز شو نیست
12 ژوئیه 2005 به مناسبت هجدهمین سالروز اخطار سازمان ملل که نفوس جهان بیش از ظرفیت منابع آن است، کتابی به زبان انگلیسی تحت عنوان «یک ستاره گردان و این همه نفوس» انتشار یافته که پر از عکس و سند است.
     در مقدمه کتاب آمده است که سازمان ملل در دهه 1960 و هنگام عبور جمعیت از خط چهار میلیارد نیز چنین اخطاری داده بود که به آن توجه نشد.
    در این کتاب عکسهای ماهواره ای متعدد از کره زمین و هجوم برای شهر نشینی و گسترش شهرها در 30 سال اخیر که نتیجه اش افزایش فقر، جرم و فساد است به چاپ رسیده است. مقایسه زمانی این عکسها، آب شدن یخهای قطبی و افزایش آلودگی هوای شهرهای بزرگ و به ویژه شهرهایی را که در میان کوهها قرار گرفته اند نشان می دهد.
     کتاب فصلی در باره گرم و سرد شدن اقیانوسها دارد و نوشته است که اقیانوس اطلس گرمتر شده است و تولید توفانهای دریایی شدید به همین سبب است که در سالهای اخیر این توفانها کارائیب و ایالات متحده را مورد حمله قرارداده و ویرانی و تلفات به بار آورده اند.
     فصل دیگر کتاب درباره کمبود انرژی و بالا رفتن روزافزون بهای نفت است و تلاش چشمگیری برای جایگزینی آن صورت نمی گیرد. کره زمین بر اثر بی توجهی نفوس و استفاده نادرست از انرژی و اسراف در مصرف سوختهای فسیلی (ازجمله نفت) گرم تر شده است که مسئله ساز است.
     کمبود خوراک در دهه های اخیر با توسل به تولید ژنتیک تا حدی جبران شده ولی معلوم نیست که این نوع غذا با طبیعت بشر سازگاری کامل داشته باشد و تولید عوارض ناخواسته و مشکلات جسمانی و روانی نکند. باید دانست که این نوع تولید محصول هم حدی دارد.
     کتاب در فصل اعتیادات زیان آور، دود سیگار را بزرگترین بدبختی و قاتل بشر خوانده که هر سال سرمایه بزرگی به خاطر آن از دست می رود و هزینه های سنگین درمانی عمدتا نتیجه آن است. ماده مخدره شیمیایی متامفتامین (مت) پس از سیگار، عامل بدبختی جوامع بشری شده است. این ماده برخلاف هروئین و کوکایین، ارزان به دست می آید و همین ارزانی و سهولت تولید بر بدبختی های بشر افزوده است.
     اسراف منابع محدود کره زمین و اشیاء و لوازم مورد نیاز از مشکلات دیگر بشر امروز است.
     مولف کتاب نتیجه گرفته است که بزرگترین مسئله بشر این است که اندرزها را گوش نمی کند و دنبال دلش است. بشر اگر اندرز شنو باشد بسیاری از مشکلات به وجود نمی آید و همگان، حتی با وجود کمبودها، سعادتمند زیست خواهند کرد. بنابراین لازم است همه کوششها با استفاده از دستگاههای تبلیغاتی و سازمانهای آموزشی بعمل آید تا بشر وادار شود که اندرز شنو باشد، و عادت به شنیدن و دقت کردن و آینده نگری در انسانها تقویت شود.
در قلمرو دانش
سالگرد احتمالی فوت خوارزمی طبق برخی نوشته ها
طبق نوشته و احتساب برخی مورخان اروپایی، احتمالا 13 ژوئیه سال 847 روزی است که خوارزمی ریاضی دان بزرگ ایران در بغداد فوت شد.
    کرونیکل جهان در صفحه 270 خود درباره خوارزمی نوشته است: خوارزمی بود که ریاضی و رقم نویسی هند را به کشورهای دیگر منتقل کرد و کتاب او "حساب الجبر و المقابله" نشان می دهد که ایرانیان در آن زمان تا چه حد از اروپائیان جلو بودند و واژه « جبر Jabr» را که او بکار برده به صورت « الجبراAlgebra » در سراسر جهان باقی مانده است. برخی دیگر از مورخان اروپایی درگذشت خوارزمی را در ماه آوریل رقم زده و نوشته اند که مرگ خوارزمی با چند
    روز تفاوت درست 219 سال پس از درگذشت خسرو پرویز – شاه ساسانی روی داد. خسرو پرویز روز سوم آوریل سال 628 میلادی (14 فروردین) در زندان کاخ خود در تیسفون ( مدائن ) مقتول شده بود که پس از مرگ او، طولی نکشید که امپراتوری ایران هم از میان رفت.
    
سایر ملل
... و به این سان « ژان پل مارا » انقلابی رادیکال فرانسه کشته شد.
«شارلوت کوردای» که هنگام گردن زده شدن با گیوتین 35 ساله بود
13 ژوئیه در سال 1793 در جریان انقلاب بزرگ فرانسه، بانو "شارلوت کوردای Corday" دخترى ازخانواده اعیان و اشراف فرانسوی که انقلابیون اموال برخى ازبستگان وی را مصادره کرده بودند، به بهانه این که می خواهد به "ژان پل مارا Marat" یکی از سران انقلاب اطلاعات محرمانه بدهد، به خانه او وارد شد و او را که هنوز در حمام خانه بود با ضربه دشنه کشت.
    شارلوت که درعین حال متمایل به میانه رو های انقلاب (ژیروندن ها ) بود و ژاکوبن ها ( رادیکالها ) را جبار و ظالم می پنداشت به منظور کشتن " مارا " از نرماندی به پاریس رفته بود و به او پیغام داده بود که می خواهد در باره ژیروندن های نرماندی به او اطلاعات محرمانه و خصوصی بدهد و خواسته بود که در خانه با او ملاقات کند.
    " مارا "یک پزشک و در عین حال نویسنده و روزنامه نگاری انقلابی و از انقلابیون رادیکال و از مخالفان سرسخت اشرافیت بود. به اصرار و با پافشاری " مارا " بود که لوئی شاهزادهم شاه مخلوع فرانسه گردن زده شد. " مارا " هنگام مرگ 50 ساله بود .
    شارلوت قاتل 35 ساله او که دستگیر شده بود چهار روز بعد با گیوتین اعدام شد. شارلوت در دادگاه انقلاب گفته بود که به خاطر فرانسه "مارا " را که رحم نداشت کشت(عکس و شرح مبارزات " مارا " در سایت 24 ماه مه آمده است ).
بزرگترین نبرد تانک در طول تاریخ - نبوغ نظامی مارشال ژوکف
ژوکف مارشال شوروی و برنده نبرد « کورسک »
جهان، 13 ژوئیه سال 1943، شاهد بزرگترین نبرد تانک در تاریخ خود بود. در این روز در منطقه کورسک Kursk - نزدیک مسکو، در زمین شش هزار و سیصد تانک آلمان و شوروی و 2 میلیون و 240 هزار سرباز و در آسمان 4 هزار و چهارصد هواپیمای طرفین به جان هم افتادند که در مدتی نسبتا کوتاه دو هزار و نهصد تانک از میان رفت ،238 هزار سرباز کشته و هفتصد هزار تن دیگر مجروح و از صحنه نبرد خارج شدند و هیتلر برای نخستین بار مجبور شد دستور عقب نشینی بدهد که آغاز پایان کار او بود.
     این نبرد پس از آزاد شدن استالینگراد و خارکوف صورت گرفت . ژوکوف - مارشال شوروی در منطقه نبرد ، هشت خط دفاعی مدور پشت سرهم به وجود آورده بود و با استفاده از سیصد هزار غیر نظامی محلی که آلمانی ها تصور می کردند به زراعت مشغولند صحنه را مین گذاری کرده بود .
    ژوکف در خطوط هشت گانه سه هزار و ششصد تانک و یک میلیون و سیصد هزار سرباز و 20 هزار توپ مستقر ساخته بود و از سوم ژوئیه چند تاکتیک جالب بکار گرفته بود تا نیروهای آلمان تشویق به تعرض شوند. ارتش نهم آلمان چهارم و ارتش چهارم زرهی این کشور پنجم ژوئیه دست به تعرضات محدود زدند و خود را آشگار ساختند . تعرض همه جانبه المانی ها با 940 هزار سرباز و 2 هزار و هفتصد تانک از سحرگاه 13 ژوئیه آغاز شد که با حمله متقابل ارتشهای شوروی رو به رو گردید.
     آلمانیها با تانکهای سنگین "پورشه" و "پلنگ" که به تازگی دریافت داشته بودند حمله را آغاز کرده بودند که تانکهای سبک شوروی به میان آنها رفتند و سربازان این کشور با فداکاری و از جان گذشتگی بسیار با شعله افکن به سوزاندن تانکهای آلمان پرداختند و سپس توپهای شوروی مانع عقب نشینی تاکتیکی آلمانیها شدند. آتش مداوم بیست هزار توپ شوروی که به ابتکار ژوکف مستقر شده بودند امکان نداد که فرمانده ارتشهای آلمانی که خود را در دام دیده بود به موقع و سرعت بتواند نیروهای خود را از مخمصه نجات دهد و به موضع تازه عقب بکشاند . عقب نشینی آلمانی ها تنها پس از ازدست دادن پانصد هزار سربار(کشته ، مجروح و اسیر ) و بیش از نیمی از تانکها میسر شد و این تلفات سنگین مانع از آن شد که نیروهای آلمانی پس از عقب نشینی از صحه، امکان حمله متقابل به دست آورند. کارشناسان و مورخان نظامی نوشته اند که نبرد کورسک را توپهای شوروی بردند.
    
چند عکس ازصحنه نبرد « کورسک »
چند عکس ازصحنه نبرد « کورسک »
60 هزار میلیشیا در افغانستان که به اظهار کرزای بدتر از طالبان عمل می کنند
کرزای
کرزای
حمید کرزای رئیس جمهور افغانستان 12 ژوئیه 2004 اعلام کرد که میلیشیا (افراد مسلحی که تابع سران محلی معروف به « وار لرد » هستند) بدتر از طالبان عمل می کنند و باید خلع سلح شوند.
     کرزای گفت که در پی تعویق شش ماهه انتخابات، از اکتبر سال جاری به آوریل سال بعد ، نخستین گام دولت باید خلع سلاح میلیشیای محلی باشد که شمار آنان در افغانستان 60 هزار تن برآورد شده است و تا آوریل آینده دست کم هفتاد درصد آنان باید کنار بروند و در این زمینه در حال مذاکره با آمریکا، ناتو و سازمان ملل است.
     به اظهار کرزای، نخست طالبان در ثبت نام واجدین شرایط رای دادن اخلال کردند و در چند مورد دست به قتل و آدمربایی و تخریب زدند و سپس میلیشیای محلی وابسته به سران مناطق وارد عمل شدند و بدتر از آنان رفتار کردند به گونه ای که کسی جرات ثبت نام ندارد.
    کرزای گفت که وجود میلیشیا و ارتش های کوچک محلی متعلق به سران مناطق مانع از انجام برنامه های دولت، مخصوصا مبارزه با فساد و عمران کشور می شود و کارشکنی همین میلیشیا باعث شده است که نتوان در کارنامه دولت افغانستان بیش از نمره « دی » وارد ساخت که قابل قبول نیست. من بیش از این نمی توانم میلیشیای خصوصی را تحمل کنم؛ زیرا این افراد حیات مردم را تهدید می کنند و دست از ارعاب بر نمی دارند و تا فعالیت آنان ادامه داشته باشد پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
    کرزای که از حکومت او دو سال و نیم می گذرد افزود که دولت آمریکا باید از تجربه افغانستان بهره گیری کند و در عراق امکان ادامه حیات به میلیشیا و افراد مسلح که اطراف سرشناسان را گرفته اند ندهد. با وجود این، کرزای گفت که نمی خواهد با سران مناطق با خشونت رفتار کند و سیاست او در این زمینه تا کنون بر مدارا با آنان استوار بوده است.
    اصحاب نظر را عقیده بر این است که استفاده از پیمان کاران آمریکایی برای اقرار گرفتن از دستگیر شدگان و افراد در معرض سوء ظن در افغانستان بر پیچیدگی اوضاع افزوده است زیرا این پیمان کاران با فرهنگ افغانها آشنا نیستند . رفتار آنان باعث شد که ماموران افغان اخیرا سه پیمان کار را که زندان اختصاصی ایجاد کرده بودند بازداشت کنند. انفجار مرگبار اخیر هرات هم برپیچدگی اوضاع افزوده است. سابقه کار نشان می دهد که سران مناطق افغانستان را که سالهاست عملا خودمختار بوده اند و مورد حمایت مردم محل هستند نمی شود تهدید کرد و انتظار واکنش نداشت و اظهارات کرزای نوعی تهدید غیر مستقیم آنان بوده است. باید کاری کرد که در افغانستان از جنگ داخلی جلوگیری شود که اگر درگیر شود پایان آن قابل پیش بینی نیست. وضعیت عراق افغانها را روشن ساخته است.
     ثبت نام قبلی از رای دهندگان کاری است زائد که نباید به اقتباس از آمریکا که وضعیت دیگری دارد، در افغانستان عقب افتاده، از میان هزار کار واجب، تنها سراغ ثبت نام قبلی رای دهندگان و کارت انتخابات می رفتند.
     برای مسئله افغانستان باید راه حل افغانی پیدا کرد.
    
چرا با همه نیرو سراغ بن لادن نمی روند؟!
باب هربرت مفسر آمریکایی در تفسیر 12 ژوئیه خود نوشته است که پس از نزدیک به سه سال، اینک مسلم شده است که دشمن واقعی آمریکا بن لادن و القاعده است و می دانند که بن لادن و دستیاران نزدیکش در نقطه ای در مرز افغانستان و پاکستان پنهان شده اند. تعجب در این است که با داشتن این اطلاعات ، چرا با همه نیرو به آنجا حمله نمی کنند و کلک کار را نمی کنند.
     عملیات عراق و افغانستان وقت تلف کردن است. باید نخست سراغ بن لادن رفت که وزیر امنیت وطن ( آمریکا ) گفته است که ممکن است در انتخابات آمریکا اخلال کند و حتی برای نخستین بار در تاریخ آمریکا مجبور شوند این انتخابات را به تعویق اندازیم.
    
جان کری و جان ادواردز: چرا به جورج بوش اختیار جنگ دادیم؟
یکشنبه شب11 ژوئیه 2004 جان کری و جان ادواردز نامزدهای ریاست و معاونت جمهوری آمریکا در انتخابات دوم نوامبر( 12 آبان ) از حزب دمکرات در کنار هم در برنامه مجله تلویزیونی سی بی اس معروف به « سیکستی مینیتز » شرکت کردند. از هر دو سئوال شد شما که از تصرف عراق انتقاد می کنید و آن را یک اشتباه می خوانید چرا در سنا به درخواست جورج بوش مبنی بر کسب اختیار جنگ رای مثبت دادید. این دو در پاسخ گفتند: وقتی رئیس جمهوری با ارائه گزارش « سیا » و تاکید خود او بگوید که صدام حسین با القاعده همدست است و دارای سلاحهای شیمیایی و مواد لازم برای تولید اسلحه اتمی است و می خواهد آنهارا برضد آمریکا بکار برد، کدام سناتور می تواند ریسک کند و رای ندهد. رئیس جمهور قاعدتا یک شخصیت موثق ، معتبر و قابل اطمینان است و ما نمی توانستیم گزارش او را باور نکنیم، تازه ما رای دادیم که جنگ، آخرین راه حل قضیه باشد. نخست، راههای دیگر باید می رفتند و اگر نتیجه بخش نبود به جنگ متوسل می شدند. اخیرا ثابت شده است که گزارش سیا نادرست بوده است . مسئول همه سازمانهای اجرایی از جمله « سیا » رئیس جمهور است. « سیا » نباید به رئیس جمهور دروغ می گفت.
    
برخی دیگر از رویدادهای 13 جولای
  • 1822:   استقلال طلبان یونان در تنگه ترموپیل نیروهای عثمانی را شکست دادند.
  • 1854:  
    جورج ایستمن George Eastman موسس کارخانه کداک در رچستر ایالت نیویورک به دنیا آمد و 78 سال عمر کرد. وی مخترع حلقه فیلم ( فیلم انعطاف پذیر) ،پلیت خشک ،دوربین کداک( دوربین کوچک و قابل حمل) ، و عکس متحرک ( فیلم ) است.
  • 1878:   دولتهای بزرگ اروپایی بر نقشه تازه بالکان که خود ترسیم کرده بودند صحه گذاردند و به این ترتیب، برای عثمانی در بالکان جایی جز آلبانی باقی نماند. بلغارستان نیر استقلال داخلی یافت و قرار شد که در آنجا از جانب عثمانی، فقط یک فرماندار کل باقی بماند.
  • 1911:   انگلستان و ژاپن پیمان اتحاد خود را برای چهار سال دیگر تمدید کردند.
  • 1963:   جمهوری خلق چین دولت آمریکا را متهم کرد که می کوشد روابط چین و شوروی را زهرآگین کند.
  • 1971:   ده تن از افسران ارتش مغرب (مراکش) از جمله یک ژنرال معروف که بر ضد پادشاه این کشور توطئه کرده بودند تیر باران شدند.
  • 1976:   نمایندگان 12 دولت که در پاریس اجتماع کرده بودند به توافق رسیدند که از سال 1989 در منطقه قطب جنوب به اکتشاف و استخراج مواد معدنی بپردازند.
  • 1979:   از 23 تیر ماه 1358 سازمان رادیو ـ تلویزیون دولتی ( صدا و سیما ) دارای یک شورای عالی مرکب از محمد موسوی ، محمد خاتمی ، صادق قطب زاده ( مدیر عامل )، عبدالرحیم گواهی و ابراهیم پیراینده شد.
  • ۲-۴ - خشایارشا ( خشه یرشه )

    خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.

    نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است.

    سلطنت خشایارشا

    خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.

    خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی‌خواست به این کشور حمله کند. اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایران میدانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست میکردند که به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حکومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریک از بلاد این کشور حکمرانی میکرد.

    حمله به یونان

    سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاه بزرگی که بنا به گفته ههرودوت در آن، 46 گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج کرد و در بهار 480 قبل از میلاد به سوی یونان حرکت کرد. عربها، هندی ها،پارسها، مادها، سکاها، فنیقیها، مصری‌ها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکرکشی راه مبالغه نموده‌اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز ذکر کرده‌اند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا پانصدهزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت مینمودند.

    نبرد ترموپیل و تصرف آتن

    به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی های ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتی‌های دو سپاه جنگ درگرفت و یونان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی‌ها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می‌رفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی برجای ماندند و همگی کشته شدند(پاورقی 1). سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و به تلافی سوزاندن آتشکده سارد توسط یونانیان در زمان داریوش، معبد آکروپولیس را به آتش کشیدند.

    جنگ در خلیج دریایی سالامیس

    پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس(Themistocles) معتقد بود که در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت(Corinth) مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمیتواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.

    نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»(پاورقی 2)

    در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.

    نبرد پلاته

    از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته(Plataea) صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور می‌شد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.

    نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل(Mycale) است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد.

    حمله یونان به مستملکات ایران

    پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.

    علل شکست سپاه ایران

    بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:

    • زیادی شمار نفرات که تامین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت.
    • نامناسب بودن اسلحه‌های ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاح‌های سبک نظیر تبر (!) استفاده میکردند.)
    • عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان
    • اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس
    • بازگشت ناگهانی خشایارشا
    • ناهمواری جلگه‌های یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم میکرد.
    • مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند.

    داستان استر و مردخای

    این داستان که به اشاره تورات در زمان خشایارشاه رخ داده مربوط به دختری یهودی است به نام استر(Esther) به معنی ستاره) که همسرشاه و ملکه دربار بود. اما سعایتی که وزیر خشایارشاه از پسرعموی این دختر به نام مردخای(Mordecai) نزد شاه بعمل آورد (کینه این وزیر به دلیل تعظیم نکردن مردخای در مقابل وی بوده است!) سبب دستور قتل عام یهودیان ایران از سوی خشایارشاه شد اما استر و مردخای با اثبات بی گناهی خویش موجب شدند که شاه دستور قتل وزیر خود و خانواده او را بدهد. در مورد صحت این داستان بین مورخان قدیم و جدید اختلاف نظر وجود دارد.

    درباره خشایارشا

    خشایارشا مردی عیاش بوده و تحت تاثیر زنان و خواجه سرایان قرار می‌گرفته، اما صفاتی عالی نیز داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟

    خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.

    این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.

    پانویس

    1 - اسپارتی ها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی میدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد می‌‌رفتند مادرانشان به آنها میگفتند:«پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد. لذا در فرار یونانی ها از تنگه ترموپیل اسپارتی ها برجای ماندند و پس از کشته شدنشان یونانی ها بر مزار این سیصد تن نوشتند: ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیده ایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.»

    2 - تمیستوکلس، سالها بعد مورد نفرت آتنی ها قرار گرفته و به دربار اردشیر دراز دست جانشین خشایارشاه، پناه آورد که مورد مهروزی شاه قرار گرفت و حتی از طرف وی به حکومت شهری در آسیای صغیر منسوب شد و تا پایان عمر در تبعیت ایران باقی بود.